🍃💜 طنزِ جبهه 💜🍃 🍃🐎 الاغی که اسیر شد؛ 🙂😁 🍃🌸 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان چند الاغ و قاطر اختصاص داده بودند. 🍃🌸از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود. 🍃🌸 یک روز که داشتیم میرفتیم آذوقه و مهمات بیاریم؛ دشمن منطقه رو زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره رم کرد و به سمت دشمن رفت و در واقع توی منطقه دشمن اسیر شد!😁 🍃🌸 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح و... جابجا می کرد و کلی افسوس میخوردیم که کمک بزرگی رو از دست دادیم و ...😊 🍃🌸 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.😁👏 🍃🌸الاغِ زرنگِ‌قصه ما با کلی سوغاتی از دستِ دشمن فرار کرده بود.😁 🍃🌸 دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت سمت ما😁. 🍃💜این خاطره ؛ مارو یادِ بعضیا انداخت که حالا اشتباهی یا عمدی ؛ رفتن داخلِ جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن سواری میدند.!!!😁