«۵٠» تمام شعرهایم اشک ریزان از تو می گویند غزل ها خسته و  سر در گریبان از تو می گویند درختان در قنوت سبز خود همراه گنجشکان بلند و یکصدا در چنگ طوفان از تو می گویند صدای سرفه های باد آزرده است گل ها را غریب و یخ زده در باغ و بستان از تو می‌گویند لب دنیا ترک برداشته از قحطی باران هزاران چشمه و دریای بی جان از تو میگویند چراغ قرمز ممتد... جهان پشت ترافیک است و انسان های مانده در اتوبان از تو می گویند نه تنها چارده قرن است دنیا و زمین بلکه از اول... از ازل انسان به انسان از تو میگویند جهان تب کرده پژمرده زمین گیر است و افسرده نفس های زمین هر دم فراوان از تو می گویند ولی می آیی آن روزی که اخبار جهان داغ است و تا از در بیایی ندبه خوانان از تو می گویند... @adabiatqom