#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️
بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست ونهم:
✳️ آیه تطهیر
🔻از ابوبکر سوال کردم: قضاوت قرآن را قبول داری؟
ابوبکر گفت: آری، قبول دارم.
از او پرسیدم آیا این آیه در شأن ما نازل شده است یا در شأن غیر ما؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
ابوبکر گفت: این آیه درباره شما نازل شده است.
با این اعتراف از او پرسیدم: اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه مرتکب فحشا شده است، چگونه قضاوت خواهی کرد؟
🔻ابوبکر گفت: همان گونه که بر سایر زنان مسلمان اقامه حد می کنم، بر او نیز حد جاری می کنم.
به او گفتم: در این صورت تو نزد خداوند از کافرانی.
ابو بکر گفت: چرا؟
گفتم: برای اینکه تو شهادت خدا را رد کرده و شهادت غیر خدا را پذیرفته ای!
… خداوند متعال به طهارت فاطمه شهادت داده و وقتی تو شهادت غیرش را بپذیری، نزد حق تعالی کافری.
این سخنان موجب گریه حاضران شد؛ اما به جای اینکه از حق طرف داری کنند از مسجد خارج و متفرق شدند.
✳️ فاطمه بهترین بنده خدا در آستانه عروج
🔻زمان چندانی از رحلت رسول خدا سپری نشده بود که دخترش فاطمه در پی اندوه های فراوان و عهدشکنی هایی که از اصحاب پیامبر دیده بود، به بستر بیماری افتاد و آماده ملاقات با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می شد. فاطمه در آخرین ساعات عمرش مرا صدا زد و فرمود: می خواهم آنچه در دل دارم به عنوان وصیت با تو در میان بگذارم. ...خانه را خلوت کردم ، کنار سر او نشستم.
🔻فاطمه به من فرمود: ای پسر عمو! در مدتی که باهم زندگی کردهایم از من دروغ و خیانتی ندیدهاید و کاری برخلاف خواسته ات از من مشاهده نکردهاید؟
گفتم به خدا پناه می برم. تو با معرفت ترین فرد به خدا هستی. تو بهترین و برترین بنده خدایی، تو آن چنان پروایی از خدا داشتهای که من فردای قیامت نمی توانم ادعا کنم که کوچکترین کاری برخلاف نظر من انجام داده ای.
🔻 اندوه وغصه جدایی و از دست دادن تو برایم بسیار سخت است. افسوس که این جدایی چاره ناپذیر شده است. به خدا سوگند که با فراق تو، مصیبت رحلت رسول خدا را دوباره در خاطرم زنده کرده و جدایی از تو مصیبتی بزرگ است «انا لله و انا الیه راجعون»…
🔻 بعد از این سخنان هردو گریستیم و من سر او را به سینه چسباندم و گفتم تمام سفارش های تو را با جان و دل انجام خواهم داد و من را وفادار خواهی دید.
✳️ لحظه ارتحال فاطمه و وصایای او
🔻فاطمه از من تعهد الهی گرفت که هرگاه چشم از جهان فرو بست، وفاتش را به هیچکس اطلاع ندهم مگر به این افراد: ام سلمه همسر رسول خدا، ام ایمن و از مردان دو فرزندش حسن و حسین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عمار بن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه.
و همچنین تو اجازه داری که پس از وفاتم با کمک زنان، بدنم را غسل دهی و تاکید می کنم که شب هنگام مرا به خاک بسپارید و کسی را از محل قبرم آگاه نکنید.
🔻وقتی شب عروج روح فاطمه فرارسید، شنیدم که فاطمه ناگاه فرمود: علیکم السلام و به من گفت ای پسر عمو، جبرئیل نزد من است و به من سلام میدهد و میگوید: ای محبوب حبیب خدا و میوه دل رسول الله ،خدا به تو سلام می رساند. بشارت بر تو باد که امروز در بهشت برین و در درجات رفیعی به پدر خویش ملحق خواهی شد. و می شنیدم که فاطمه میگوید و علیکم سلام و به من توضیح داد پسر عمو این نیز میکائیل است که همانند برادرش جبرئیل سلام و بشارت میدهد.
سومینبار نیز فاطمه گفت: و علیکم سلام اما این بار دیدم که فاطمه چشمان خود را به طور کامل باز کرد و فرمود ای پسر عمو به خدا سوگند این عزرائیل است که پر و بال خود را در مشرق و مغرب همان گونه که رسول خدا اوصاف او را شرح داده بودند گسترده است.
در این حال شنیدم فاطمه میگویند و علیکم السلام بر برگیرنده ارواح ، آمادهام.... اما با ملاطفت رفتار کن آخرین جمله ای که از فاطمه شنیدم این بود، یا رب، به سوی تو می آیم و نه به سوی آتش.
فاطمه با گفتن این کلمات چشمانش را بست گویی هرگز زنده نبوده است.
📚 منابع:
1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115
2 . الخصال صفحه 548
📗
کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد...