بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان ایشان 📃قسمت سی ام: ✳️ نجوایی با رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از دفن فاطمه 🔻بعد از این که در دل شب پیکر همسرم فاطمه را به خاک سپردم رو به قبر رسول خدا کردم و گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا، سلامی از جانب من و از جانب دخترت که به دیدار تو شتافته و جسمش در کنار بقعه تو در زیر خاک آرمیده است؛ و خدا خواست با فاصله ای اندک از ارتحال تو چشم از جهان فرو بندد و به تو ملحق شود. ای رسول خدا شکیبایی ام در فراق دختر عزیزت اندک شده و توانم در تحمل دوری سرور زنان به پایان رسیده است.... آری آنچه در کتاب خدا آمده است را با جان و دل می پذیرم که فرمود: 📖* انا لله و انا الیه راجعون* آن امانتی که نزد من بود بازگردانده شد و آنچه به من سپرده شده بود از من باز پس گرفته شد. اکنون آسمان در نظرم تیره و بی فروغ می نماید و زمین را غبار فرا گرفته است. از این پس اندوهم دائمی خواهد بود، شب هایم با بیداری سپری خواهد شد، غم ها از دلم بیرون نخواهد رفت تا آن که مرگ بر من نیز فرا رسد و خداوند منان مرا در آنجا اقامت دهد که تو اقامت داری.غصه های بزرگ وجودم را فرا گرفته است. چه زود بین ما جدایی افتاد! درد دل خود را فقط برای خداوند بازگو می کنم. ❇️ از دخترت درباره جفای امتت بپرس! دخترت به زودی برایت باز خواهد گفت که چگونه امت دست به دست هم دادند تا او را در هم کوبند و پایمالش کنند. از او بپرس و با اصرار بخواه تا آن چه بر او گذشت، بازگو کند. او در سینه‌اش دردها و غصه های بسیاری دارد که فرصتی برای گفتن آنها نیافت. من از نشستن کنار مزار شما خسته نمی شوم و دلم به جدایی رضایت نمی‌دهد، اما ناگزیرم با شما وداع کنم. آه آه! که باز هم شکیبایی نیکوتر است! و اگرمحذور نداشتم و نشستنم کنار مزار فاطمه موجب فاش شدن مرقد او برای دشمنانش نمی‌شد همچون معتکفان در اینجا اقامت می گزیدم و همانند زنان جوان مرده بر این مصیبت بزرگ ناله و شیون می کردم.... من فقط به پیشگاه الهی شکایت میبرم و پیمودن راهی که تو پیشگام آن بودی، برای من بهترین تسلاست. صلوات و رضوان خدا بر تو و بر فاطمه باد. ❇️ مرثیه ای کنار مزار فاطمه سلام الله 🔻می بینم که انبوه مصیبت های دنیا به سویم هجوم آورده است. که اگر برای کسی پیش آید تا هنگام مرگ آن را از یاد نمی‌برد. رسم دنیاست که وصال‌ها به فراق منتهی شود و دوستان به هجران مبتلا شوند . به یاد دوست و محبوب، امشب را به روز آوردم. گویی که بار اندوه های گذشته بر دوشم سنگینی می کند. پایان دوستی ها هجران است ولی همه غم ها در مقابل مرگ‌عزیز اندک می نماید. 🔻[هر روز بر سر قبر فاطمه حاضر می شدم و او را زیارت می کردم و یک روز تحمل از دست دادم و بر روی قبرش افتادم و این اشعار را سرودم:] مرا چه شده است که بر مزار دوست می ایستم و بر او سلام می کنم، ولی او جواب سلامم را باز پس نمی‌دهد ؟! ای دوست تو را چه شده که جواب سلام دوستان را نمی دهی؟! مگر از دوستی دوستان ملول شده‌ای؟! 📗منبع:علی از زبان علی ↩️ادامه دارد. ...