✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هشتم ✳️ آخرین اتمام حجت با معاویه 🔸حجت را بر او تمام کنید [ چند نفر از یارانم را به سراغ معاویه فرستادم و گفتم: ] حجت را بر معاویه تمام و او را نصیحت و انذار کنید، قبل از اینکه جنگ آغاز شود. [ آنها از گفت‌و‌گو با معاویه نتیجه‌ای نگرفتند. چند نفر دیگر از یارانم را فرا خواندم و به آنان گفتم: ] 🔻به سراغ این مرد بروید و او را به سوی خداوند بزرگ دعوت کنید. او را به طاعت و فرمان‌بری و حفظ اتحاد مسلمانان و پیروی از امر خداوند متعال فراخوانید. امید است که خداوند متعال او را هدایت کرده و تشتت و اختلاف را از این امت رفع کند. 🔸پاسخی به فرستادگان معاویه [ أبوالدرداء و أبوهُرَیره از جانب معاویه پیام آوردند که اگر قاتلان عثمان را که در میان لشکر تو هستند به ما تسلیم کنی، آماده مذاکره هستیم! در پاسخ آنها، قضایای مربوط به قتل عثمان و بیعت مردم با خودم را، عنوان کردم و گفتم: ] 🔻اگر قرار بر خون‌خواهی است، فرزندان عثمان برای خون‌خواهی پدرشان، از معاویه سزاوارترند و معاویه حق ندارد یکپارچگی مسلمانان را از بین ببرد و وحدت آنان را به تفرقه تبدیل کند و مردم را به سوی خویش فراخواند! 🔻در ادامه، استدلال های قوی و درستی آوردم که فرستادگان معاویه نتوانستند اشکالی در آنها، وارد کنند و اقرار کردند که من با انصاف، حتی بالاتر از انصاف سخن می‌گویم، بنابراین برخاستند و آنجا را ترک کردند. 🔻معاویه بهانه‌های دیگری هم بعد از آن آورد که من به یکایک آنها پاسخ‌های متقنی دادم. در نهایت، معاویه حاضر نشد از مواضع نادرست خود، کوتاه بیاید و هدایت را بپذیرد! ✳️ پرهیز از شروع جنگ 🔸تاخیر در جنگ، به امید هدایت دشمن 🔻[ پس از آنکه سپاهیان ما بر شریعه‌ی آب مسلط شدند، توقع داشتند که دستور جنگ با لشکر معاویه را صادر کنم؛ ولی من به دنبال اتمام حجت بیشتر بودم و امیدوار بودم که گروهی از آنان راه هدایت را بیابند. برخی سپاهیان زبان به اعتراض گشودند و گفتند: مردم گمان می‌کنند تو از مرگ هراس داری یا اینکه در حقانیت جنگ با معاویه دچار تردید هستی! ] 🔻در مورد این درنگ و خویشتن‌داری از شروع جنگ، به سپاهیانم توضیح دادم که هدفم هدایت آنها بود و اینکه امیدوار بودم گروهی از لشکریان معاویه به من بپیوندند و توسط من هدایت شوند. و گفتم: امیدوارم در لابلای تاریکی‌ها و با چشمان کم‌سوی خودشان، پرتوی از نور مرا مشاهده کنند و به سوی من بشتابند، که این برای من بهتر است از این که آنان را در راه گمراهی، کشتار کنم؛ گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می‌شوند. 🔻در میان سپاهیانم خطبه‌ای خواندم مبنی بر اینکه شما نباید آغازگر جنگ باشید! همچنین رعایت اصول انسانی و اخلاقی در جنگ را به آنها متذکر شدم. 🔸اهانت‌های دشمن، تحریک‌کنندهٔ شما برای آغاز جنگ نشود [ وقتی از هدایت لشکریان معاویه ناامید شدم، به منادی خود دستور دادم که در مقابل آنان بایستد و پیام مرا به آنها برساند: ] 🔻توجه کنید که در این مدت با شما مدارا کردم و به شما فرصت دادم تا به راه حق بازگردید و مهلت دادم تا به درگاه خدا توبه کنید. با کتاب خدا برای شما استدلال کردم و دلیل‌ها آوردم و شما را به سوی کتاب خدا فراخواندم؛ ولی شما دست از طغیان و سرکشی برنداشتید و به ندای حق پاسخ مثبت ندادید. پس من گناه پیمان‌شکنی را بر عهده شما می‌نهم. همانا خداوند خائنان را دوست نمی‌دارد. [ و با خط مقدم سپاه خود سخن گفتم و به آنان تذکر دادم: ] 🔻در همین جایی که هستید، استوار بمانید. چنان به دشمن نزدیک نشوید که همانند جنگ افروزان و آغازگران جنگ باشید و آنقدر دور نایستید که گمان کنند از نبرد هراس دارید. اهانت‌های دشمن موجب نشود که شما جنگ را آغاز کنید، تا اینکه حجت را بر آنها تمام کنید و آنان را به راه هدایت فرا خوانید. 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۲۴۵ ۲. وقعة صفّین، ص۱۸۷ ۳. الفصول المهمة، ص۸۷ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۵۵ ۵. تاریخ طبری، ص۲۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...