✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ یکم ❇️ خبر خیانت نمایندگان در حکمیت و آمادگی برای جنگ 🔸عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را به عنوان جانشین خود می‌فرستم [ با رسیدن ماه رمضان که هنگام بیان نتیجه حَکمیت بود، معاویه به‌همراه چهارصد تَن وارد « دومةالجندل» شد. فرماندار من در آن منطقه اصرار می‌کرد که من نیز در آن منطقه حضور داشته‌ باشم. به وی گفتم: ] 🔻ای فرزند حرّ، من گرفتار گروه خوارج هستم و باید مراقب آنها باشم. اگر آنها را رها کنم و مدتی در اینجا نباشم، فتنه‌ای که در‌این شهر برپا می‌کنند، بزرگ‌تر از جنگ با اهل شام خواهدبود؛ ولی ابوموسی‌اشعری که مردم به حَکم بودن او رضایت دارند، می‌آید و عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را هم به عنوان جانشین خودم می‌فرستم و حضور او به منزلهٔ حضور من خواهد بود. 🔸 آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید خیانت کردند [ هنگامی که خبر حَکمیت و خیانت نمایندگان و فرار ابوموسی‌اشعری به مکه را دریافت کردم، خطاب به مردم گفتم: ] 🔻خدا را سپاس، هرچند دشواری‌های فراوان و حوادثی بزرگ در این روزگار پدید آورد. شهادت می‌دهم جز خدای یگانه، معبودی نیست و شهادت می‌دهم محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله بنده و فرستادهٔ اوست. اما بعد، بدانید که نافرمانی از دستور خیرخواه مهربان و دانای باتجربه، موجب حسرت و سرگردانی‌ است و پشیمانی در پی دارد. 🔻من در این حَکمیت، رأی و نظر خود را با شما در میان نهادم و نظر خالص خود را در اختیار شما قرار دادم. ای‌کاش اطاعت می‌شد! ولی شما همانند مخالفانی ستمکار و پیمان‌شکنانی‌ نافرمان، از پذیرش آن سر باز ز‌‌دید؛ تا آنجا که نصیحت کنندهٔ خیرخواه در کار خود به تردید افتاد [ که چگونه خیرخواهی خود را به شما تفهیم کند! ] داستان من و شما چنان است که شاعر «هوازنی» سروده است: در سرزمین «منعرج» دستور لازم را دادم، اما نپذیرفتید. و فردا صبح به فایدهٔ آن آگاه شدید. 🔻بدانید، آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید، خیانت کردند و حکم قرآن را پشت سر خویش انداختند و از خود نظری ساختند و پرداختند که خلاف نظر قرآن بود. آنچه قرآن زنده کرده‌ بود، نابود ساختند و آنچه قرآن از بین برده بود، احیا کردند و در نهایت، با یکدیگر نیز اختلاف پیدا کردند و هیچ‌کدام راه درست را نپیمودند و نظر صحیحی ارائه نکردند. پس خداوند و رسولش و مؤمنان شایسته از آن دو برائت می‌جویند! اکنون آمادهٔ جهاد باشید و مقدمات لازم را برای حرکت فراهم آورید و صبح روز دوشنبه در اردوگاه حاضر شوید. ان‌شاءالله. 🔸ابوموسی اشعری را هوای نفس به گمراهی کشاند [ ابوموسی اشعری پس از اینکه فریب عمروبن‌عاص را خورد، دیگر روی بازگشت به کوفه را نداشت و از خجالت به شهر مکه فرار کرد. در نامه‌ای به وی نوشتم: ] 🔻تو را هوای نفس به گمراهی کشید و غرور نیز به ورطهٔ سقوط کشانید؛ پس، از خداوند درخواست توبه و جبران کن که خدا توبه‌پذیر است و جبران هم می‌کند. خدا هم می‌بخشد و هم سرزنش نمی‌کند و محبوب‌ترین بندگانش کسانی هستند که تقوا را رعایت می‌کنند. 🔸دعوت از خوارج برای جنگ با دشمن [ نامه‌ای به خوارج نوشتم و از آن‌ها خواستم برای جنگ مجدد با معاویه آماده شوند: ] 🔻بسم‌الله الرحمن الرحیم از بندهٔ خدا علی، امیرالمؤمنین، به عبدالله‌بن‌وهب‌راسبی و یزیدبن‌حصین و کسانی که نزد ایشان‌اند سلام بر شما. آن دو مردی که به داوری آنان رضایت داده بودیم، با کتاب خدا مخالفت ورزیدند و بدون استفاده از راهنمایی‌های خداوند، از هوای نفس خود پیروی کردند و چون به سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و به حکم قرآن عمل نکردند، ما از حکم آنان برائت جستیم و بر همان اعتقاد اول خود هستیم. خدایتان رحمت کند. پیش من آیید که ما در حال حرکت برای جنگ با دشمن خود و دشمن شما هستیم، تا خداوند میان ما و ایشان حکم فرماید، که او بهترین حکم‌کنندگان است. [ اما آنان در پاسخ نامهٔ من نوشتند: اما بعد، غضب تو برای خدا نبود؛ بلکه برای نفس خود غضب کردی! بنابراین، اگر قبول کنی که در پذیرش حَکمیت مرتکب کفر شده‌ای و هم‌اکنون از آن گناه بزرگ پشیمان هستی و توبه کرده‌ای، ما نیز دربارهٔ پیشنهاد تو فکر می‌کنیم. در غیر این صورت به تو اعلان جنگ می‌دهیم؛ زیرا خداوند توطئهٔ خائنان را به نتیجه نمی‌رساند! ] 📚منابع: ۱. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۴۶، رقم ۴۱۹ ۲. نهج‌البلاغه، خطبه ۳۵ ۳. تاریخ‌‌ طبری،ج۴، ص۵۶ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۳۸ ۵. مروج‌الذهب، ج۲، ص۴۴۶ ۶. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۷ ۷. الامامة‌ و السیاسة، ص۱۶۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...