✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت دهم: «هفتاد یادگار از احد برتنم» 🔻[پس از شکست اهل مکه در جنگ بدر] اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند تا انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از ما بگیرند. جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد و آن حضرت با یارانشان خارج از مدینه و در کنار کوه احد اردوگاه زدند. 🔻مشرکان یکباره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. اما من در کنار رسول خدا استقامت ورزیدم؛ ولی مهاجران و انصار به سوی مدینه بازگشتند و می گفتند پیامبر و یارانش همگی کشته شده اند. اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع از پیروزی قطعی مشرکان شد. 🔻در این جنگ هفتادواندی زخم بر تنم نشست.... در آن روز کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست. ✳️“لاسیف الا ذوالفقار لافتی الا علی" 🔻 در احد و هنگامی که مسلمانان از میدان نبرد فرار کرده بودند؛ چنان حالتی به من دست داد که تا آن روز تجربه نکرده بودم. چنان برای آن حضرت بی تاب شدم و با تمام توان پیشاپیش ایشان شمشیر زدم که لحظه ای برگشتم و حضرت را ندیدم! با خود گفتم پیامبر کسی نیست که از میدان فرار کند. در میان کشته ها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است. 🔻پس غلاف شمشیر شکستم تا شهید شوم و با تمام توان به دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر اثر زخم های فراوان بی حال بر زمین افتاده اند.... از من پرسیدند: مردم چه کردند: عرض کردم آنان به دشمن پشت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. 🔻در این هنگام گروهی قصد جان پیامبر را داشتند. پیامبر به آنها اشاره کردند و فرمودند: یاعلی! حمله آن ها را پاسخ بده. من نیز آن قدر شمیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و گریختند. رسول خدا فرمودند: یاعلی! آیا صدای فرشتگان را می شنوی زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی» اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت شکر گزاردم. 📚 منابع: 1. الخصال جلد2 صفحه 368 2. الاختصاص صفحه 167 3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346 4. مسند ابی یعلی الموصلی جلد 1 صفحه 278 5. نهج البلاغه خطبه 156 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد...