امر به معروف به مهسا چیزی نگفتم، چون شرایط نصیحت کردن و این چیزها نبود ولی تو دلم گفتم آخه این چه حرفیه مگه ما باید خدا و حساب کتاب قیامت رو شرطی قبول کنیم، حادثه ممکنه به هر دلیلی برای هرکسی حتی افراد بسیار با تقوی پیش بیاد، انسان باید صبر داشته باشه و در هر شرایطی خداوند رو شکر کنه، بهش گفتم، باشه عزیزم براش دعا میکنم، واقعا از ته دلم گفتم خدایا من چهارده هزار صلوات نذر میکنم بفرستم، تو آبروی من رو پیش دخترم نبر، شقایق مشکلی نداشته باشه شرایطش که ردیف بشه من با دخترم صحبت میکنم، تسبیح رو از توی کیفم در آوردم شروع کردم به صلوات فرستادن، جواب آزمایشات شقایق اومد، بچه سالم بود و از نظر پزشکی مشکلی نداشت ولی نمی‌تونست روی پاش وای‌سه، دکتر براش فیزیوتراپی نوشت و مرخص‌ش کرد. مهسا با گریه مرتب می‌گفت خدایا ببخشید، من هم بی حجاب شدم و هم دل مادرم رو شکستم، یک هفته از فیزیو تراپی، شقایق بهتر شد و در پایان فیزیو تراپی پاش خوب شد... ادامه دارد... کپی حرام