✡ مولانا و داستان «وزیر یهودی» (۴) 🎯 یهود؛ بازنده‌ی نهایی 1⃣ مولانا، به‌رغم این مکر شیطانیِ عجیبِ شاه و وزیر ، ایشان را احمق و جاهل و بازنده‌ی نهاییِ بازی می‌داند که به‌ظاهر در آن برنده‌اند، زیرا از حکمت و "سبب‌سوزی" خداوند غافل‌اند: 🔸 همچو شَه نادان و غافل بُد وزیر 🔸 پنجه می‌زد با قدیمِ ناگزیر 🔹 با چنان قادرْ خدایی کز عدم 🔹 صد چو عالَم هست گرداند به دَم 🔸 صد چو عالِم در نظر پیدا کند 🔸 چون که چشمت را به خود بینا کند 🔹 صد هزاران نیزه‌ی فرعون را 🔹 درشکست از موسی‌ئی با یک عصا 🔸 صد هزاران طبِّ جالینوس بود 🔸 پیش عیسی و دَمَش افسوس بود 🔹 صد هزاران دفتر اشعار بود 🔹 پیش حرف امیی‌اش عار بود 🔸 با چنین غالبْ خداوندی کسی 🔸 چون نمیرد گر نباشد او خَسی 🔹 بس دل چون کوه را انگیخت او 🔹 مرغ زیرک با دو پا آویخت او 🔸 چند گویی من بگیرم عالَمی 🔸 این جهان را پُرکنم از خود هَمی 🔹 گر جهان پُر برف گردد سر به سر 🔹 تابِ خُور بگدازدش با یک نظر 🔸 وزر او و صد وزیر و صد هزار 🔸 نیست گرداند خدا از یک شرار 🔹 عین آن تخییل را حکمت کند 🔹 عین آن زهرآب را شربت کند 🔸 آن گمان‌انگیز را سازد یقین 🔸 مِهرها رویاند از اسباب کین 🔹 پرورد در آتش ابراهیم را 🔹 ایمنیِ روح سازد بیم را 🔸 از سبب‌سوزیش من سوداییم 🔸 در خیالاتش چو سوفسطاییم .@adyanoerfann