دقت‌های خانوادگی بارها اتفاق افتاده بود که من با پدرم به قم می‌رفتیم، چون صبح قم کار داشت؛ باهم می‌رفتیم. پدرم هیچ‌وقت بیرون ناهار نمی‌خورد، گرسنه می‌ماندیم تا به تهران برگردیم. من می‌گفتم پدر، اینجا چلوکبابی است، یک ناهاری، آبگوشتی بخوریم. می‌گفتند: «مادرتان در خانه تنهاست. آن مرد سعادتمند نیست که خانمش در خانه تنها بماند و خودش بیرون غذا بخورد.» فقط یک‌بار در طول این بیست‌وچند سالی که من با پدرم زندگی کردم این اتفاق افتاد و آن موقعی بود که من در دانشگاه شاگرد اول شده بودم... می‌گفتم: خوب پدر ناهار بخوریم و برگردیم، ولی قبول نمی‌کرد و می‌گفت: «مروت نیست که مادرت تنها در خانه باشد و من بیرون خوش بگذرانم.» و این‌جور زندگی‌شان با همدیگر گرم بود. منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه آیت‌الله شهید حسین غفاری ------------------ در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا) @aflaakyaan