شاگردانی داشت که را در منزل خودشان می خواندند و نماز صبح را در خانه استاد و پشت سر ایشان اقامه می کردند. 🔆یک شب یکی از شاگردان که ازسادات بود وقتی که برای نماز شب از خواب برخاست، را در منزل خود مشاهده کرد، به طوری که از ‌شدت زشتی آن و ترس و ناراحتی، نماز شب را فراموش کرد و با عجله خود را به منزل استاد رساند،و دق الباب کرد. آقا خودش به پشت در آمد. هنوز در را باز نکرده بود که فرمود: (( . چرا نماز شب نخواندی؟ خدا خواسته امتحانت کند. 🔆 آن صحنه وحشتناکی که دیدی، بود که خدا خواست تا عذاب او را به تو نشان دهد. کرامات علما ج2ص104 ------------------ در محضر عارفان(ایتا، سروش ،روبیکا) @aflaakyaan