شرشر رود و من و کشف و شهود تازهای
چشمهایم چشمهای، جاریست رود تازهای
شور در گلهای شیپوری شکوفا میشود
گوش کن داوود میخواند سرود تازهای
رشتهای از پنبهی خورشید را نخ میکنم
تا ببافم جامهای با تار و پودِ تازهای
در زمانی بیزمان و در مکانی لامکان
باز هم بودم گرفتار قیود تازهای
خستهام از این که هستم، کاش میشد یک نفس
در خودم ایجاد میکردم وجود تازهای
#محمدمهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر
#هیاهو
انتشارات
#شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha