✍️ (قسمت دوم) چند روزی بود که دوره کارورزی دانشگاهی ام رو در یکی از ادارات خدمت رسان طی میکردم، از شوق ذوق دوره کارورزی 🤓یک روز داشتم میزم رو مرتب می کردم(بقدری نامرتب بود😳) ، که دیدم یک نامه ای لابلای برخی مدارک دیگه، هست که ربطی به اونای دیگه نداره، نامه رو نگاه کردم، دیدم مبلغ قابل توجهی داخلش نوشته شده و دستور داده شده که به فلان مددجو داده بشه 😍از تاریخ هم گذشته بود، ولی روی نامه اقدامی نشده بود، بنظر می‌رسید بدلیل کثرت کار و حجم ارباب رجوع،هنوز فرصت رسیدگی نشده بود. منم نامه رو بردم واحد مالی و ریاست وقت (حدود 20 سال قبل) و بلافاصله کارهای اداری اش انجام شد و با مددجو تماس گرفتم مددجو آمد و هزینه بهش تعلق گرفت، گفت این مبلغ برای چیه؟؟ گفتم ظاهرا چند وقت قبل که یکی از مسئولین رو دیدی بهشون نامه داده بودی کمک کنن، و با توجه به اینکه در این جا پرونده داری دستور داده شده بهت پرداخت بشه. مددجو بقدری خوشحال شد و اصلا باورش نمیشد که ماه‌ها قبل درخواستش در جایی دیگه و از طريق دیگه، اینگونه برآورده شده. اون مددجو هیچ وقت نفهمید که من نامه رو یافته بودم و اگر در زمان مناسب در جای مناسب نبودم،معلوم نبود چیزی دستش رو بگیره. این مبلغ به اندازه حقوق یکماه یک کارمند بود! نکته :سالها گذشت از این ماجرا، من دیگه بعد از اتمام درس و دانشگاه و گذراندن دوره طرح، یکروز که داشتم مراحل اخذ پروانه فعالیت مرکز مددکاری وروانشناسی رو میگرفتم، روزی که رفتم دنبال پروسه دریافت مجوز (یکی از مراحل دريافت پروانه فعالیت، دریافت تاییدیه اماکن بود که خود این تاییدیه حداقل سه ماه بطول می انجامید) منم دخترم رو در راه داشتم 😇 و رفت و آمد برام سخت بود😭، همزمان که نزدیک اداره اماکن بودم یکهو دیدم همون لحظه خانمی صدام کرد... حدس بزنید کی بود... برگشتم نشناختم، خانوم گفت منو یادته خانم طاهری؟ گفتم راستش آشنا هستی. گفت من دختر همون خانمی هستم که چند سال قبل تماس گرفتی و اومدیم اون اداره و نامه مساعدت ما رو پیگیری کردی . 😍خوشحال شدم و احوالپرسی کردیم، و گفت اینجا کاری داری گفتم جریان از این قراره، گفت بده من کارت نباشه... دست منو گرفت برد داخل و نمیدونم هنوزم چطوری، تاییدیه نامه منو گرفت و اینبار اون خانم برای من در زمان مناسب و مکان مناسب بود🥺😳😊🙏 منم بردم تاییدیه رو بردم اداره متبوع که دنبال مجوز فعالیت بودم و ارائه دادم، گفتن چقدر زوووود🤔🤔🤔 حتماً گفتن بند پ داشتی🤫 حتماً فقط در دلم گفتم: نیکی هنری نیست به امید تلافی احسان به کسی کن که بکار تو نیایدنکته داستان:قانون همزمانی ✍️این داستان ادامه دارد.. https://eitaa.com/agahi_ghavaninezendegi/623