😍🤗 ▒زاهدِ نوجواݩ ِشب♡💕▒ |○•قسمݓ چہاردهمـ4⃣1⃣🌻💛○•| احمدࢪۻا بیۻایے|برادر شہید|🌴 💐🌱معمولا توی اتاق پذیرایی درس می خواندیم📚. پذیرایی مان اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم یا می خواستیم درس بخوانیم.،اجازه داشتیم به آنجا برویم.🚶 ☁️یکبار بعد از نصف شبـ🌌 بود که براے مطالعہ به اتاق پذیرایی رفتم. دیدم محمدرضا قبل از من آمده وآنجاست. داشت نماز شب می خواند.📿 آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جاخوردم.😯 🌛✨آمدم بیرون به اتاق خودم رفتم. شب بعد، باز محمودرضا توی پذیرایی بود ونشد آنجا درس بخوانم📝. 🌼🌿 چند شب پشت سرهم همین طور بود‌؛ محمودرضا بعد ازنیمه شب بلند می شد می آمد توی اتاق پذیرایی ونماز می خواند. هرشب هم که می گذشت، نمازش طولانی تر ازشب قبل بود. یادم هست یک شب نمازش حدود 2ساعت طول کشید. صبح روز بعد به او گفتم «این طوری کسر خواب پیدا می کنی وصبح توی مدرسه چُرت میزنی. ضمناً تو هنوز به تکلیف نرسیده ای ونماز یومیه بهت واجب نیست، چه برسد به نماز شب! » 🦋🍃 محمودرضا قبول نداشت. ظاهراً طلبه ای از فضیلت نماز شب برای محمودرضا گفته بودواوچنان از حرف های آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. بخاطر مدرسه اش مانع نماز شب او شدم وقانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند‌‌؛ ولی محمودرضا آن نمازها را واقعأ با حال می خواندهنوزچهره و حالت ایستادنش سرنماز یادم است.🙃❤️ ★برگرفتہ از کتاب تو شهید نمی شوے★ |.😍.| @agamahmoodreza1392