این آخرین قطعه طلای خونه ماست، هر چی داشتیم سیاست‌های شهرسازی تراکم محور ایران که خونه رو اینقدر گرون کرده ازمون بلعید حتی تا اون بست پشت گوش واره نوزادی بچه ها، طی ده سال ۶ بار اسباب کشی کم از آوارگی نداره. بگذریم اما دو تا تیکه طلا تو زندگیمون بود که هرگز نه من نه خانومم حتی در بدترین شرایط هم به فروشش فکر نمی کردیم. یکی حلقه که چه عرض کنم واشر ۲ گرمی ازدواج خانومم، یکی هم این قلب آویز شکسته. قلب آویزی که سال‌ها مادرم نگهش داشته بود تا در مبادایی بتونه به زخمی از زندگی بزنه، آویزی که از بچگی آرزومون بود یه بار محض رضای خدا گردن مامان ببینیم... حرف حرف میاره، القصه مادر که هم پدری کرده بود برامون هم مادری بهمن سال ۹۰ پرکشید. حلقه خانومم هم گم شد و این تنها نماینده عنصر طلا تو خونه ما شد. حالا تو چه کنم چه کنم اجاره خونه حکم جهاد لبنان اومده، تنها راه مالی، موجودی... خجالت آور تا اینکه دیدم خانوم‌ها دارند طلا می فرستن. درست اون وقتی که داشتم فکر می کردم چی میشه اگه به خانومم بگم آویزو بدیم بره ... خانومم زنگ زد..‌. هیچی نگفتم تا بشنوم و چیزی گفت که با تمام قلبم تایید کردم گفت، ببین می دونم یادگار مادرته اما من فکر می کنم اگه خود مامانتم بود حتما میداد و حالا خیلی خوشحالم که مقصد نهایی این یادگار مادر شد جبهه مقدم جنگ با آمریکا در پوشش اسرائیل ننوشتم برای منت خواستم هم جبهه‌ایها بدونند چقدر با تمام وجود دوستشون داریم و جنگ رو جنگ خودمون می دونیم شما رو نفروختیم و هرگز نخواهیم فروخت، شما شریف ترین مردمان روزگار 🇱🇧شما اهل لبنان شما پاره‌ی تن مایید ما تن فروش نیستیم @aghaeimohsen