#ماجرای_تبلیغی
🔶قسمت هشتم
روستایی که برای تبلیغ رفته بودم در دهه اول سه عدد موکب بر پا میکرد که از بعدازظهر کارشونو شروع میکردند تا نماز و بعداز هیئت هم از عزاداران پذیرایی میکردند فضای واقعا خوبی بود در آن روستا.
شب اول که من رسیدم میخواستند موکب را راه بیندازند و چون از صبح کار را شروع کرده بودند خسته شده بودند و مدام برای آوردن وسایل همدیگر را قسم میدادند که برو آن کار را انجام بده من خسته شدم. من که دیدم اینطور شده سریع دست بکار شدم و رفتم داخل جمعشون رفتم وسایل آوردم رفتم با فرغون خاک آوردم یک لحظه نگاهم به قیافه جوان ها افتاد دیدم با تعجب نگاه میکنند و همان شد که یک حساب ویژه ای روی ما باز کردند و همش از اون شب میگفتند که حاج آقا ما فکر نمیکردیم آخوندا کاری باشند.
#تبلیغ
#آقای_طلبه
᯽ آقاےطلبه ᯽
᯽
@aghaye_talabeh ᯽