🔰گفتمان اصلاحات همان گفتمان انقلاب نیست
همزمان با روزهایی که کاندیداهای ریاست جمهوری در ترازوی سنجش صلاحیت شورای نگهبان بالا و پایین میشدند، میثاقنامهای توسط جبههی اصلاحات منتشر شد که حاوی چندین بند بود. یکی از بندهای این میثاقنامه که نامزد مورد حمایت این جبهه باید خود را به آن ملتزم کند این بود: «به منظور اجرای فصل سوم قانون اساسی و با در نظر گرفتن بیانیه ۱۵بندی آقای خاتمی یعنی تأمین حقوق کلیه شهروندان جامعه رنگین کمانی ایران من جمله: حق حاکمیت ملی، حق آزادی بیان، حق استفاده از فرصتهای برابر فارغ از جنسیت، قومیت و مذهب، گرایش سیاسی و اصلاح ساختارها، سیاستها و عملکردها همه توان خود را بکار گیرم»
سید محمد خاتمی نیز با انتشار بیانیهای تأکید کرد: «نامزد مورد نظر باید در باور و عمل ملتزم به اصلاحات و تحول و تلاشگر در جهت اصلاح در همه عرصههای ساختاری و رویکردی باشد.» به عبارتی حمایت جبههی اصلاحات را تنها کاندیدایی میتواند از آن خود کند که برای حقوق جامعهی رنگینکمانی تلاش کند. طبیعتا تنها معنایی که از جامعهی رنگین کمانی به ذهن متبادر می شود جامعهی همجنسخواهان است.
آوردن همین بند طیفی از واکنشها را برانگیخت که در نهایت جبههی اصلاحات را به حذف این بند وادار کرد. اگرچه این بند در ظاهر حذف شد اما آوردن چنین مفادی در میثاقنامهی جبههای که رهبرش در سال ۷۶ با گفتمان «آزادی» توانست سبد رأی جامعه را از آن خود کند، خیلی جای تعجب ندارد. چراکه انتهای گفتمانی که آزادی را با فهمی امانیسمی بر مبنای لیبرالی غرب درک کرده به طور قطع به پذیرش جامعهی همجنسخواهان ختم خواهد شد.
سید محمد خاتمی اگر روزی گفت: «جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد..دین اگر در برابر آزادی قرار بگیرد دین شکست میخورد.» سربند این بود که هنگام آموختن فلسفه غرب مفهموم آزادی را به عنوان «ارزشی مطلق و بی قید و شرط» از ژان ژاک روسو وام گرفته بود. به تعبیر هابر ماس فیلسوف اجتماعی معاصر
« انسان مدرن مخالف حضور مذهب در عرصهی اجتماعی است و نیازی نمیبیند که مذهب را دخیل کند چون معتقد است مذهب برای گذشتگان است و برای پیشرفت باید آن را نفی کرد.»
کتاب
«سودای سکولاریسم» که به زندگی و زمانهی سید محمد خاتمی پرداخته در بخشی با عنوان «خطای مرگبار» از برداشت انحرافی سید محمد خاتمی از اصل ولایت فقیه پرده برمیدارد. در این بخش از کتاب نویسنده با بیان اینکه فهم خاتمی از دنیای سیاسی کاملا مبتنی بر تحولات سیاسی غرب شکل گرفته به تحلیل سلسله مقالاتی میپردازد که خاتمی بعد از انتصابش به سرپرستی روزنامه کیهان با عنوان «نگرشی به اصل ولایت فقیه» منتشر کرده است.
در این سلسله مقالات خاتمی کوشیده در ابتدا با بیان سیر تاریخ سیاسی غرب بعد از رنسانس به چرایی رویگردانی انسان غربی از کلیسا به عنوان نهاد دین بپردازد. خاتمی با اشاره به اینکه بعد از رنسانس، انسان غربی برای رهایی از مطلقالعنانی اربابان کلیسا پیکان حملهی خود را به سمت کلیسا گرفت، مینویسد:« از این پس خود انسان بود که بدون کوچکترین اتکایی به خدا میبایست برای خودش، زندگیاش، رفتار و رابطهاش تصمیم بگیرد.»
خاتمی سپس با تسری دادن تاریخ سیاسی غرب به اسلام سیاسی میکوشد تا با ملغمهای از لیبرال دموکراسی و اسلام، نظریهی انحرافی از این اصل اساسی ارائه دهد:
«درون مایه اصل ولایت فقیه از این اندیشه است که وقتی شخص معصوم در میان نبود، دیگر شخص خاص نمیتواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد، بلکه در این مرحله تنها ملاکها و معیارهای خاصی است که باید در جامعه حاکمیت داشته باشد.»
به عبارتی مبانی التقاطی خاتمی او را به این نتیجه میرساند که حاکمیت یک شخص به عنوان ولی محلی از اعراب ندارد.
در حالیکه امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه مینویسد: «ولایت فقیه همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا میباشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.» نتیجه اینکه حذف دین از ساحت اجتماع اندیشهی دیرین ارباب اصلاحات بوده فلذا گفتمان اصلاحات همان گفتمان انقلاب نیست.
@aghletarif