2⃣ اخلاق فقط دانستن این حرف هاست! همین؟ کوشید این افکار آزاردهنده را از ذهن خود دور کند، اما بی فایده بود نیرویی خفته در اندیشه اش بیدار شده بود و مدام تحریکش میکرد. بی اختیار به یاد دستورالعمل های آخوند افتاد. دلش خواست یکی یکی واگویه شان کند: «به اندازه غذا بخور، با خشوع و دلی بی غل و غش بـه نـمـاز بایست ، ذکر خدا و اندیشه ی او را هرگز از یاد مبر، معصیت را از تمام حرکات و سکنات و حرف هایت دور کن، هرچه از گناه دورتر شوی، به خداوند نزدیک تر خواهی شد، ایمانت را محکم کن، شب ها خدا را یاد کن و به پهلوی راست بخواب، در تاریکی به مرگ و رستاخیز فکر کن، مرگ را که نابود کننده ی همه ی لذت هاست، هرگز فراموش نکن . دنیا دریایی ژرف و خطرناک است، بیشتر مردم به آسانی تن به این دریا می سپارند. این دریا نهنگ و مار دارد، جانورهای عجیب و غریب و درنده های بسیار دارد، جزیره های وحشتناکی دارد که زهره ی شیر را آب می کنند و گردابی که مرکز و میدانش جهل و نادانی است. از این دریا، این دنیای مخوف، بترس! » تمام وجودش لرزید. عرق سردی بر پیشانی اش نشست. اتاق به نظر تاریک تر می رسید. حس کرد دور خودش می چرخد. خیسی لباسش را حس کرد. چندشش شد. خیسی به تنش رسید. سرش گیج می رفت . دوران حالش را به هم میزد. هم چنان که دور خود می چرخید .