.3⃣ در مجالس دوست داری جای خوبی را برای خودت در نظر بگیری و آنجا بنشینی . و البته چه بهتر که به صدر مجلس هم نزدیک تر باشی! میرزا جواد تا آن روز ملاحسین قلی را این قدر عصبانی ندیده بود. میرزا حتی نفس کشیدنش را آرام تر کرده بود . ملاحسین قلی دست در جیب قبایش برد و تسبیح سیاهش را بیرون آورد و در همان حال گفت: «تا وقتی خودت را می بینی نمیتوانی خدا را ببینی برای درک او باید اول خودت را بشکنی بفهمی که در برابر قدرت نامحدود الهی هیچ استی؛ هیچ... صدایش را آرام تر کرد و گفت: «این بزرگ ترین و سخت ترین مرحله ی سلوک است . این که از ریای خفی بترسی و مراقب باشی که گرفتارش نشوی بارها این فرموده ی پیامبر را گفته ام که ریا هم چون موریانه ای است که روی سنگی سیاه و در دل شبی تاریک راه می رود. مگذار این موریانه ی ،مکار ریشه ی عرفان را در قلبت بجود . » شروع به تسبیح زدن و ذکر گفتن کرد. میرزا جواد همچنان ساکت بود و به حرفهای استاد فکر میکرد پژواکی در درونش می گفت : حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود پایان قسمت چهارم ادامه دارد ... .