یک مثال می‌تواند به تصویر این واقعیت کمک کند: شما مالک منزلی هستید که خریده‌اید یا به ارث برده‌اید. کسی به بهانه‌ای آن را از شما غصب می‌کند. اما آن غاصب بعدا مجبور می‌شود که منزل را به شما برگرداند، لکن نه به عنوان اینکه شما مالک بوده‌اید و او غاصب، بلکه تحت عنوان اجاره مثلا تا اعتبار اجتماعی‌اش مخدوش نشود. شما هم منزلتان را پس می‌گیرید و در آن تصرف می‌کنید. در این فرض، تصرفات شما مالکانه است؛ گرچه آن غاصب، مالکانه بودن تصرفات شما را قبول نداشته باشد. در اینجا نیز اقدامات و تصرفات پیامبر و امام، الهی و ولایی است، حتی اگر جمع زیادی از امت، ولایی بودن آن اقدامات و تصرفات را قبول نداشته باشند. تا اینجا گفتیم که برای ولایی بودن حکومت نبی و وصی، ضرورتی ندارد که همه یا اکثر افراد جامعه اعتقاد به ولایی بودن آن داشته باشند. اکنون می‌افزاییم که شرط ولایی بودن حکومت نبی و وصی، انفاذ و اجرایی شدن تمام منویات و دستورهای آنها نیست. چنین چیزی حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله محقق نشد؛ چرا که شواهد تاریخی نشان می‌دهد که گاه عموم صحابه در برابر برخی از فرامین مهم پیامبر اکرم تمکین نکرده و از انجام آنها سرباز زده‌اند. مثل تخلف از جیش اسامه و یا قضیه دوات و قلم؛ آیا کسی می‌تواند با استناد به این ممانعت‌ها بگوید حکومت رسول خدا صلی الله علیه وآله الهی و ولایی نبوده است؟! در اینجا برخی گمان کرده‌اند که می‌توان بین مقام ثبوت و اثبات، تفکیک کرد و گفت حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مقام ثبوت یعنی اعطای ولایت از جانب خداوند، ولایی بوده است و در مقام اثبات، یعنی واقعیت عینی جامعه اسلامی که منکر ولایت الهی آن‌حضرت بودند، ولایی نبوده است. این سخن بی‌معنا و نابجا است، چراکه مقام اثبات، یعنی مقام اجرا و پیاده‌سازی ولایتی که خداوند قرار داده است. و این اجرا به خود امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر می‌گردد، نه به اعتقاد و عملکرد جامعه تا بود و نبود یا درستی و نادرستی آن، تعیین کننده مقام اثبات باشد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم در مقام ثبوت دارای ولایت بود؛ یعنی خداوند این ولایت را به حضرتش عطا کرده بود و هم در مقام اثبات، یعنی مواضع و اقدامات مرتبط با جامعه نیز همین ولایت را اعمال می‌کرد؛ پس امیرالمؤمنین ثبوتا و اثباتا واجد ولایت بود، چه در زمان قعود و چه در زمان قیام و اقدام به تشکیل حکومت و زمامداری. برای اینکه بحث صرفا نظری و انتزاعی نباشد، نمونه‌هایی از تصرفات ولایی امیرالمؤمنین را برمی‌شماریم تا نشان دهیم حضرتش در زمان حکومت خود دائما در حال اصدار فرامین و انجام اقدامات ولایی بوده، یعنی فرامین و اقدامات در جهت تصرف ایجابی و سلبی در نفوس که به مقام مولویت و اولی به نفس بودن ایشان راجع است: - پرهیز از محاکمه و کشتن ایادی و کارگزاران نظام سابق، یعنی حکومت عثمان که به دنبال یک قیام عمومی و مردمی ساقط شده بود؛ - پرهیز از مصادره اموال شخصی عوامل نظام سابق؛ - توزیع عادلانه و بالسویه بیت المال پس از آنکه در زمان خلفای پیشین، اولا ذخیره می‌شد و ثانیا به صورت طبقاتی و تبعیض‌آمیز تقسیم می‌شد؛ - جمع‌آوری مالیات بر اساس خوداظهاری افراد به‌گونه‌ای کاملا منطبق بر بالاترین استانداردهای اخلاقی؛ - بازآرایی و انتخاب مجدد والیان بر اساس صلاحیت ظاهری، پس از آنکه در زمان خلفای پیشین بر اساس روابط قومی و قبیله ای یا دیگر معیارهای غیر صحیح انتخاب می شدند. - دادن بیشترین میزان آزادی بیان و جابه‌جایی به مخالفان حکومتش بدون تعقیب قضایی و مجازات حقوقی؛ - سربازگیری اختیاری از میان شهروندان حتی در شرایط جنگی؛ - پرهیز از هرگونه حمله نظامی پیش‌دستانه به مخالفان مسلح و پرهیز از شروع به جنگ در میدان جنگ؛ - پرهیز از محاکمه و پیگیری قضایی و مجازات بانیان و ساعیان جنگ جمل و حتی پرهیز از کشتن مجروحان ایشان در میدان جنگ؛ - رعایت اخلاقِ جنگ و التزام به بالاترین معیارهای اخلاقی در مواجهه با دشمنان، همانند آزاد گذاشتن شریعه فرات برای لشکر دشمن.                                             ✅ در تبیین این سیره توجه به دو نکته لازم است: نخست آن‌که امیرالمؤمنین آن‌گاه که نیاز به توجیه و تبیین این سیره برای مخاطب بوده، با استناد به اوامر خاص و عام الهی، آن راجع به منصب امامت دانسته است؛ یعنی حضرتش چون امام و مولی بوده مجاز یا ملزم به چنین سیره ای بوده است. به عبارت دیگر مبدا صدور این سیره شخص امیرالمؤمنین علیه‌السلام است نه همچون مؤمنی از مومنان، بلکه همچون امام و مولای مومنان. لذا این سیره سیره‌ای امامتی و ولایی است و نه عرفی و بشری. دوم آنکه وصف این موارد بر زبان سهل است، اما التزام بدانها به غایت صعب و دست نایافتنی. تاریخ بشر، انقلاب‌ها و جنگ‌های فراوانی را پشت سر گذاشته و حکمرانان فراوانی را در شرایط سخت به خود دیده است. 3️⃣