🍃«روزی که تو آمدی ز مادر عریان/ مردم همه خندان و تو بودی گریان/ کاری بکن ای بشر که روز رفتن/ مردم همه گریان و تو باشی خندان.»🍃 🥀همه می‌پرسیدند چرا شهید خندید؟ برای همگان عجیب بود... چند روز بعد از مراسم، عکسهای قبل از خاکسپاری و لحظه خاکسپاری به دست ما رسید. آنها را که کنار هم می‌گذاشتیم، همه نشان از واقعیت این قضیه داشت. اما آنچه باعث یقین بیشتر شد این بود که سه روز پس از خاکسپاری محمدرضا را در خواب دیدم. گفتم محمدرضا، مگر تو شهید نشده‌ای؟ گفت «بله»، گفتم پس چرا خندیدی؟ گفت «من هر چیزی را که در آن دنیا و این دنیا بهتر از آن و بالاتر از آن و قشنگ‌تر از آن نیست، دیدم، به همین دلیل خندیدم.» متوجه حرفش نشدم! گفتم "یعنی خانه و ماشین و باغ و..." گفت:"نه مادرجان خیلی بالاتر از این ها". 🥀 همين بيتی که قبل از شهادت در دفتر خاطراتش نوشته بود وصف حالش شد «روز مرگم نفسي وعده ديدار بده/ وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر» 💠https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯