مخاصمه كند، قسم به خدا ديگر در شهر نخواهم ماند و روى يزيد را نخواهم ديد.
🔹در ميان ملاء عام در بين آن همه ازدحام سرها را از نيزه ها فرود آوردند و طشتى از طلا حاضر كرده و سر بريده پسر فاطمه را در ميان آن طشت نهادند و ساير سرها را در ميان طبق چيده و به حضور آن پليد بردند.
🔸ابو مخنف مینويسد: سهل گفت من هم داخل آن جماعت شدم ببينم به سر مطهر امام (ع) چه میرسد سر منور آقا را از نيزه بزير آوردند در ميان طشتى از ذهب گذاردند و روپوشى از پرده ديبقى بر روى سر مطهر امام انداختند.
🔹اول سر مطهر آقا را خوب شستند محاسنش را شانه زدند بعد رو ببارگاه نهادند امراء كوفه كه همراه سرها و اسيران آمده بودند سرها را برداشته به حضور بردند و چون وارد بارگاه شدند بعد از تعظيم سر امام (ع) را برده روى تخت مقابل يزيد نهادند و سرهاى ديگر را هم به ترتيب چيدند بعد يزيد از امراء كوفه واقعه كربلاء را پرسيد.
🔸بعضى از اهل خبر مینويسند:
متكلم زجر بن قيس بود و برخى ديگر گفته اند متكلم شمر ملعون بود و حق آن است كه همان زجر ملعون ابتداء به كلام كرد زيرا وى شخصى فصيح و بليغ بود.
🔹سر امام مظلوم (عليه السلام) را در طبقى از طلا نهاده بودند و اولين سخن يزيد ناپاك با آن حضرت اين بود: چگونه ديدى ضربت دست مرا؟
🔸يزيد رو كرد به حضار مجلس و گفت اين مرد تا زنده بود بمن افتخار میكرد و میگفت پدر من بهتر از پدر يزيد است اى مردم پدرش با پدر من در باب سلطنت و خلافت مخاصمه كرد خدا پدر مرا بر پدرش ظفر داد و اما اينكه میگفت مادرم بهتر از مادر يزيد بود اين راست است و اما اينكه میگفت جدم بهتر از جد يزيد است البته هر كه ايمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد بايد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را از همه كائنات بهتر بداند و اما اينكه میگفت خودم از يزيد بهترم گويا اين آيه را از قرآن نخوانده بود كه میفرمايد:
▪️قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء الى آخر!!!
🔸در دست يزيد چوبدستى از جنس خيزران بود و به آن چوب دو لب قرآن خوان ابى عبدالله (عليه السلام) را از هم باز میكرد و دندانهاى حضرت را بيرون می انداخت بعد به لبهاى مبارك چوب میزد و اشعارى میخواند كه كجايند آباء و اجداد و پيروان ما كه در غزوه بدر حاضر بودند و در دست اصحاب محمد (ص) كشته شدند بيايند ببينند كه چگونه تلافى به آل محمد (ص) كردم سرهاى اولادش را بريدم و
✳️كفر باطنى خود را ظاهر كردم مردم شامى حاضر بودند و اين كفرها را از يزيد شنيدند رنگ رخسارشان تغيير كرد و گفتند:
🔹خود را پادشاه اسلام میخواند و كفر میگويد بعلاوه چقدر جسارت با سر بريده میكند . از حالت اهل مجلس يزيد را ترس گرفت گفت آيا میشناسيد اين سر كيست اين سر حسين بن على عليهما السلام است كه افتخار میكرد
🔸جد و پدر و مادرم از پدر و مادر يزيد بهترند عم من و خال من بهتر از يزيد است و خودم بهتر از يزيدم زيرا كه ديدند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا بزانوی خود نشاند و در حق من فرمود حسين (ع) ريحانه باغ من و سيد شباب جنت است در نسل و اولاد من پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) دعا كرده من اولى ترم از يزيد باين امر وليكن گويا حسين (ع) آيه را ملاحظه نكرده كه خدا به هر كه میخواهد سلطنت بدهد میدهد و از هر كه میخواهد بگيرد میگيرد و او را قابل ندانست نداد و مرا لايق ديد داد به همين دليل شاميان احمق رام شدند و يقين كردند همين است كه میگويد و حال آنكه تاويل آيه مباركه اين نبوده و نيست بارى از كلام برخى اين طور معلوم میشود كه چوب خيزران در دست آن پليد بود چنانچه رسم جبابره اينست
🔹چند نفر بودند كه در مجلس يزيد پليد زبان به شفاعت گشودند تا آن ناپاك جسارت به سر مطهر امام (عليه السلام) نكند و اغلب آنها را يزيد به قتل رساند
🔸سپس يزيد پليد بانوان محترمه و كودكان را طلبيد، ايشان آمدند و در مقابل آن ناپاك نشستند.
🔹و نيز در بحار فرموده: در آنوقت كه اسيران را به حضور آوردند فاطمه دختر امام حسين (ع) از ميان زنان فرمود :
🔸اى ظالم دختران پيغمبر را تا امروز كى اسير كرده كه تو كرده اى از كلام فاطمه تمام اهل مجلس بگريه در آمدند . ضجه مردم با شيون زنان پشت پرده با ناله و افغان اسيران يكمرتبه بلند شد مجلس يكپارچه پر از گريه شد.
🔹مردم شام اسراى اهل بيت پيغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و يا اسراى رومى فكر مى كردند لذا مردى از اهل شام در مجلس يزيد فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را ديد و از يزيد خواست كه اين دختر را به او ببخشد.
دختر ابى عبدالله عليه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد صدا زد:
▪️عمه جان اوتمت و استخدم؛
يتيم شدم كم نبود حالا بايد كنيزى كنم.
🔸 زينب دختر على عليه السلام به مرد شامى پرخاش كرد و فرمود:
دعوى دروغ كردى و پست تر از آنى كه چنين خواهشى كنى كه نه براى تو و نه براى اميرت جايز نيست