بیاد استاد... ▪️انگار همین دیروز بود که متواضعانه پذیرفت استاد مشاور رساله م باشد. برایش نوشتم: "انتخاب حضرتعالی نه فقط به جهت علمیت شما بلکه در اصل مِن باب محبتی است که میان این شاگرد و استاد وجود دارد که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «اذا اَحْبَبْتَ رَجُلاً فَأَخْبِرْهُ»." او را حقیقتا دوست داشتم. ▪️گاهی فراموش می کردم او استاد مشاورم است زیرا فراتر از رویه های معمول، وقت می گذاشت. چراکه اولا موضوع رساله، عدالت بود و او با دغدغه عدالت زیست و نوشت و گفت. و دوم، او برای طلبه ها ارزش قائل بود. می گفت من در دانشگاه های بسیاری درس دادم، از همه جا ناامیدم اما به دانشگاه باقرالعلوم امیدوارم. طلاب که در اینجا تحصیل می کنند می توانند نقش مهمی در علم و جامعه ایفا کنند. لذا به طلاب درس می داد و همراهی می کرد. ▪️«دغدغه» و «دلسوزی» شاخصه اصلی استاد بود. چنان به کشورش و انقلاب عشق می ورزید که بارها زمانی که با همان انرژی و تعصب همیشگی از مشکلات می گفت، بغض هایش را دیدم. ▪️«تعهد» مثال زدنی ش در تدریس را از خاطر نمی برم. تولیدات علمی لحظه به لحظه آن درس را دنبال می کرد و طوری سرکلاس حاضر می شد که گویی جدیدترین حرف ها را برایمان آورده. تکرار نداشت. وقت هدر نمی داد. انگیزه می داد و البته کار هم از دانشجو طلب می کرد. ▪️«مردم» و «انسان» برایش بسیار مهم بود. او «انسان گرایی بدون خدا» و «خداگرایی بدون انسان» را دو مسیر اشتباه می دانست و بجایش «عام‌گرایی توحیدی» را پیشنهاد می داد؛ الگویی که شاید بتوان از آن برای معضلات فرهنگی امروز بهره برد. ▪️عماد افروغ مانند ستونی در وادی علم فروغ داشت، در نظر تولید کرد و در عمل خدمت. او اندیشمندی بود که دغدغه روزهای آخرش یعنی فاصله نظر تا عمل را، علمی و عملی پی گرفت. خدایش بیامرزد... @ahmad_olyaei