شب هجران تو آشفته کرده خواب دنیا را و رأس ساعت اردیبهشت آورد یلدا را خدا بر سینه‌ی بی طاقت شب، صبر خواهد داد مگر طاقت بیارد روضه های صبح فردا را میان شعله بین عاشق و معشوق فرقی نیست تو حس کردی بلای سوختن را، ما تماشا را خبر این است، ابراهیم در راه گلستان سوخت خبر این است، حس کرد عاقبت آغوش مولا را به صفحه صفحه‌ی سرخ مقاتل بارها دیدم به آتش می‌کشد تقدیر، فرزندان زهرا را برایت ابرها پیراهن مشکی به تن کردند مگر در سایه بنشانند این تن‌های تنها را برای فاتحه خوانی، برای تسلیت، باران کنارت می‌رساند قطره قطره دستِ دریا را پر از بی‌تابی و اشک و غم و اندوه می‌گشتیم میان کوه و جنگل را، میان دشت و صحرا را چه کردی که تمام روضه ها را در تو می‌بینیم عطش را، سوختن را، گم شدن را، ارباً اربا را من از بی‌تابی قلب محبان تو فهمیدم تو با خون خودت بیدار کردی غیرت ما را @ahmadiraninasab