میلِ به بقا هر آدمی را یک طوری میکند، من را فرستاده دنبال نوشتن!
هر کسی که اهل نوشتن است بالاخره برای خودش علتی دارد.
مثلا یکی میخواهد دنیا را زیر و رو کند.
آن یکی میخواهد بنویسد، چون نمیتواند ننویسد.
اما من چه؟ من برای چه مینویسم؟
خیلی فکر کردم،
دیدم گوشه ای از دلم میل این است که دویست سال دیگر هم که شد، مردم، توی کوچه و خیابان و محافل ادبیشان یادی بکنند و مثلا بگویند: "اوف! فلانی هم عجب آدمی بود ها!"
یا نه، بیاییم پایین تر، همین که بدانند روزی، در یک گوشه از جهان، آدمی به این اسم زندگی میکرده هم کفایت میکند.
میدانید؛ یعنی دوست دارم معلوم باشد که من، یک روزی توی این جهان بوده ام. یعنی بودنم، با نبودنم توفیر داشته باشد.
چند روز پیش که کتاب امانتی را ورق میزدم. دیدم روی صفحه آخرش اسم امانت بگیر ها را نوشتهاند. یکیاش اسم من بود.
همان لحظه به این فکر کردم که شاید نتوانم داستانی بنویسم که من را _توی دنیا_ جاودانه کند، اما اسمم روی این کتاب ها میماند.
شاید نتوانم برای جاودانه شدن کتاب خوبی بنویسم،
اما میتوانم کتابهای خوب را بخوانم...
#دل_نوشت
#کتاب_بخونیم