👊 تعارضات اجتماعی ⬅️ قسمت چهارم 🔻 در هر تعارضی میان دارودسته‌ها که کرتیس با آن روبه‌رو می‌شود، سعی می‌کند زیرداستان یا به‌قول خودش «علت ریشه‌ای» را بیابد. مثلاً درگیری خونینی میان دو دارودسته بود که سال‌ها جریان داشت و همچنان پابرجا بود. همۀ افرادِ درگیر زمانی دوست بودند. تمامشان بچه‌های یک محله بودند و به یک دبستان و دبیرستان رفته بودند. 🔹 کرتیس کارش را با پرسش از نحوۀ شروع تعارض آغاز کرد. با خیلی‌ها ازجمله مدیر دبیرستان صحبت کرد و سرانجام سرچشمۀ ماجرا را یافت: «قضیه سرِ یه ساعت‌مچی بوده». کرتیس بعد از گفتن این حرف از خنده ریسه رفت و سرش را تکان داد. متوجه شدم هروقت حرفی نگران‌کننده می‌زند این‌طور می‌خندد، انگار می‌گوید باورت می‌شود؟ 🔹 آدم‌ها واقعاً عجیب‌اند، نه؟ هنگام بازی بسکتبال، یک نفر ساعت‌مچی‌اش را کنار زمین گذاشته بود و پس از پایان بازی خبری از ساعت نبود. این ساعت همان علت دم‌دستی و ظاهریِ سال‌ها خشونت است. 🔰 وقتی خندۀ کرتیس بند آمد، صدایش دوباره آرام شد. می‌گفت این ساعت‌مچی صرفاً یک ساعت نبوده است. «قضیه همیشه از چیزی که به نظر می‌رسه عمیق‌تره». 🔶 او دریافته که همیشه ماجرایی که باعث تعارض می‌شود خیلی زود از یادها می‌رود. گاهی رقابت و درگیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و هیچ فردی که امروزه زنده باشد نمی‌داند ماجرا از کجا شروع شده است. «اکثر درگیری‌ها توی شیکاگو با موضوعات خیلی جزئی و پیش‌پاافتاده شروع می‌شه». ادامه دارد ... کانال را دنبال کنید 📌https://eitaa.com/joinchat/3720216672Cd1fa9b2082