👊 تعارضات اجتماعی ⬅️ قسمت پنجم 🔻در هر تعارضی میان دارو دسته‌ها که کرتیس با آن روبه‌رو می‌شود، سعی می‌کند زیر داستان یا به‌قول خودش «علت ریشه‌ای» را بیابد. مثلاً درگیری خونینی میان دو دارو دسته بود که سال‌ها جریان داشت و همچنان پابرجا بود. همۀ افرادِ درگیر زمانی دوست بودند. تمامشان بچه‌های یک محله بودند و به یک دبستان و دبیرستان رفته بودند. 🔰 کرتیس کارش را با پرسش از نحوۀ شروع تعارض آغاز کرد. با خیلی‌ها ازجمله مدیر دبیرستان صحبت کرد و سرانجام سرچشمۀ ماجرا را یافت: «قضیه سرِ یه ساعت‌مچی بوده». کرتیس بعد از گفتن این حرف از خنده ریسه رفت و سرش را تکان داد. متوجه شدم هروقت حرفی نگران‌کننده می‌زند این‌طور می‌خندد، انگار می‌گوید باورت می‌شود؟ آدم‌ها واقعاً عجیب‌اند، نه؟ هنگام بازی بسکتبال، یک نفر ساعت‌مچی‌اش را کنار زمین گذاشته بود و پس از پایان بازی خبری از ساعت نبود. این ساعت همان علت دم‌دستی و ظاهریِ سال‌ها خشونت است. 🔶 وقتی خندۀ کرتیس بند آمد، صدایش دوباره آرام شد. می‌گفت این ساعت‌مچی صرفاً یک ساعت نبوده است. «قضیه همیشه از چیزی که به نظر می‌رسه عمیق‌تره». 🔸 او دریافته که همیشه ماجرایی که باعث تعارض می‌شود خیلی زود از یادها می‌رود. گاهی رقابت و درگیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و هیچ فردی که امروزه زنده باشد نمی‌داند ماجرا از کجا شروع شده است. «اکثر درگیری‌ها توی شیکاگو با موضوعات خیلی جزئی و پیش‌پاافتاده شروع می‌شه». ادامه دارد ... کانال را دنبال کنید 📌https://eitaa.com/joinchat/3720216672Cd1fa9b2082