☽︎حالِ مرا روزی خواهند فهمید
که نهنگی درونِ برکهای افتاده باشد و
بخواهد در آن زندگی کند؛مترسکی از سر تنهایی، یک شب بخواهد
قدمی بزند و پایی برای رفتن نداشته باشد.
یا مثل پرندهای محکوم در قفس که هر روز
به یاد بیاورد شوق پروازش را باید در دل بکُشد!
قطرهای باران، دلتنگ تکه ابر خود بشود و فریادش به آسمان نرسد؛
برگی از آغوشِ شاخهای رانده شود و همچنان
زیر درخت، به انتظار رسیدنش نشسته باشد؛
کویری با سینهای ترک خورده، هر شب خواب
دریا را ببیند و در تب خواستنش،
بسوزد و ناله کند!!!(:
و تمام عمر، چشم های نمناک خود را پشت
نقابی از شادی پنهان کرده باشد و هربار
خندهایش به دیگران برسد و بغضش برای
گلوی تو باشد!(: ☾︎
#یکتا_مجدی✍🏻›››