خادم میگفت مزار شهید کمی اونطرف تر از پشت این در چوبیِ خانم ها اما ،صف کشیده بودن برای همین زیارتِ با فاصله آخه عشق که فاصله سَرِش نمیشه ! پیرزن به عکست که رسید شروع کرد به حرف زدن کم کم زمزمه اش تبدیل شد به هق هق و گریه های بلند خدام آرومش کردن دلداریش دادن یاد مادرشون اُفتادم و همون چند ثانیه ای که توصحن از دور دیدمشون... با همون روسری سبز چقدرصورتشون نورانی بود...‌ محب علی | مشهد حرم امام رضا(علیه‌السلام ) | خرداد ۱۴۰۳ 🌿 @akasbanoo_ir