۱ 🔸️زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید. به آنها گفت:«من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید،بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:«آیا شوهرتان خانه است؟»زن گفت:«نه،او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند:«پس ما نمی توانیم وارد شویم.»عصر وقتی شوهر به خانه برگشت،زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت:«برو به آنها بگو شوهرم آمده،بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.آنها گفتند:«ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید:«چرا!؟»یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:«نام او ثروت است.»و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:«نام او موفقیت است.و نام من عشق است،حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»... ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7