▪️اگر قوانین الهی را قبول ندارید، یا قبول دارید، اما لازم الاجرا نمی‌دانید، در هر صورت طاغوت و مستکبرید (به بهانه میگساری دسته‌جمعی بیماران پزشک‌نما و تسامح بالانشینان در اجراء حدود) قدرت یعنی توانایی به تعین درآوردن اراده‌‌ها. یعنی قوم یا گروهی که حاضرند برای آن‌چه درست می‌پندارند خون بدهند و خون بریزند. طبیعی‌ست که انتظار داشته باشیم قدرتْ دست مَردان خدا باشد که دست مفسدین فی الارض را از ارتکاب معصیت قطع کنند. امّا آیا ریختن این خون‌ها و تنبیه خطاها، ناشی از شهوت قدرت است یا حفظ طبیعی شاکله‌های اجتماع؟ آیا قوانین اعتباری هستند یا الهی؟ قدرتی که انسان شرور و بی‌فضیلت را ارج نهد، آشوب‌طلب، شرور و است، نه به این معنی که «آزادی» را از او سلب می‌کند، به این معنی که علیه عدل الهی طغیان می‌کند. قدرتی که به دنبال تسامح با فاسقین و مفسدین باشد، طاغی و مستکبر است، چراکه نوامیس الهی را لازم الاجراء نمی‌داند. به شهادت سیَرالملوک‌های کهن، چه بسیار حاکمانی در تاریخ بوده‌اند که با تخطی از نوامیس الهی، مُلک خود را به باد می‌دادند و قومشان از این موضوع عبرت می‌گرفت. اما امروز که مرزهای اقوام جهان از میان رفته است، استکبار به شمایل دولت جهانی در آمده که در حال گسترش و شکل‌گیری است. مُلک جهانی در حال به مبارزه طلبیدن الوهیت و ناموس الهیِ عالم در بُعد جهانی است و به همین دلیل است که صدای خرد شدن استخوان‌هایش هر لحظه بلندتر شنیده می‌شود. واقعیت طبق صریح کلام الهی این است که اکثر مردم نمی‌دانند سعادت آنان در گروی چیست. چه بسیار مردمانی بودند که قوانین الهی را جعلیات پیرمردان خرفت گذشته دانستند و با همین اوهام خود را به ورطۀ نابودی کشاندند. در این بین، روحانیانی که نیروی قدرت کارگزاران را کنار خود دارند، موظف‌اند تا از طریق مشت آهنین مانع از اضمحلال قوم خود شوند و اجازه ندهند این سرگشتگان اسیر امیال نفسانی جامعه را از هم بپاشند. این نه تنها «ظلم» نیست بلکه عین «عدل» است و تحکیم ستون‌های قوام اجتماع. بندگی حقارت نیست. همۀ آدمیان بندۀ کسی یا چیزی هستند. پرسش اینجاست که می‌خواهید بندۀ قدرت نامشروع و ناپایدار فرومایگان و ابلیس‌های انسی باشید یا بندۀ قدرت الهی؟ «آزادی مُدرن» چیزی جز بندگیِ قدرت منحط و نامشروع فرومایگان شیطان‌زده نیست. اجتماع الهی و سالم برخلاف اجتماع منحط، به‌جای تحریک عواطف، نسبت به تنبیه فاجر شدت به خرج می‌دهد و در این راه وجدان انسانی را ملاک قرار می‌دهد، نه احساسات را. و اجازه نمی‌دهد تا عفونت درونی شده و اجتماع از باطن بپوسد. مجازات را به میدان شهر می‌کشاند و با تازیانه کمر شرب خمر کننده را سرخ می‌کند تا همه دست خدا که فرد خطاکار را تنبیه می‌کند مشاهده کنند و با بند بند وجودشان درک کنند که الهی شوخی‌بردار نیست و هرگز نباید نزدیک آنها هم شد، چه رسد به عبور از آنها. حال آیا غیر از این است که با تسامح نسبت به حدود الهی فاجرین را تأمین امنیت می‌کنیم و مؤمنین را سرکوب و ناآرام می‌کنیم؟ باید بدانید که مشروعیت قدرت شما ناشی از تطابق قوانین موضوعه با قوانین الهی است نه بالعکس. فریب نسخه‌های تجویزی کارمندان آکادمی و حقوقدان‌های مُدرن را نخورید، آنها جز لفاظی و سوفسطایی‌گری چیزی در چنته ندارند. حقوق مدرن اگر فلسفه‌ای پشت خود داشت و از ریشه‌های سفت و محکمی برخوردار بود، اینگونه در برابر وحشتناک‌ترین نسل‌کشی تاریخ در عاجزانه و دست‌بسته به زمین نمی‌چسبید. "جاهل را چیزی جز تیزی شمشیر بازنمی‌‏دارد." غرر الحکم: ۱۰۸۱۶ @madineyefazele