دلم گرفته بود گفتم یکم داستان ایوب نبی رو بخونم خیلی عجیبه وقتی بعنوان یک خواننده قصه ایوب نبی رو میخونی بین این همه بلا و مصیبت تنها بلایی که اعصاب آدمو میریزه بهم زخم زبان یاران سابق حضرت ایوبه افرادی که تا چند وقت قبل پیروش بودن و از رزق خود حضرت ایوب میخوردن اما بعد از گرفتاری ها ترکش کردن و هر چی از دهنشون در میومد بهش میگفتن حتی مجبورش کردن خونه و شهرش رو رها کنه و بره میگفتن بهش که تو بیماری واگیر دار و مسری داری حتی حدیث داریم که خود حضرت ایوب فرمود بدترین عذابی که روحش رو آزار داد شماتت همین دشمنان بود