.. 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 تاگفت مادر دیدسنگرداشت میسوخت گردان زسوزروضه یکسرداشت میسوخت یک داغدیده صیحه زدمادر زمین خورد ازناله اش تاصبح لشکرداشت میسوخت وقتی علی را دست بسته می کشیدند من حتم دارم که پیمبرداشت میسوخت بغض علی بشکست آن لحظه که تادید هم فاطمه هم محسن ودر داشت میسوخت میخواندروضه خوان اَمان ازدل زینب دخترچگونه دیدمادرداشت میسوخت یارب از این عشق ومحبت در شگفتم «زهرادرآتش بود،حیدرداشت میسوخت» یک بـار اگـر زهـرا میـان آتش افتـاد عمری علی زین غم مکررداشت میسوخت این عشق را در کربلا هم دیده بودیم خواهر زهجران برادرداشت میسوخت درحیرتم زینب چه صبری داشت وقتی دیدازعطش رگهای حنجرداشت میسوخت شام غریبان حسین ، ای وامصیبت زینب کنارنعش بی سرداشت میسوخت رأس پدر را که بـه روی نیـزه ها دیـد از کربلا تا شام دختر داشت میسوخت داغ حسین و فاطمه آتش به جان زد ازناله ی«مداح»دفترداشت میسوخت 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.