به دکان سر کوچهمان رفتم و کمی اُمید خریدم
سرزنده بود و بویش چنان خوش بود که هوش را از سر میپراند
در جستجوی کاری درخور شخصیتم بودم
هر جا رفتم و هر چه کردم
گفتند تا آشنا نیاوری و نگویی که چه کسی معرفیت کرده
محال است تو را بپذیریم
امیدواریم را نشانشان دادم
و گفتم: ببینید من با تمام داراییام اینجا ایستادهام
خندیدند و گفتند خودت و داراییت به ارزنی نمیارزید....!
آنجا بود که فهمیدم اُمید واهی را باید بگذارم دَرِ کوزه،
و جهان را آنگونه که هست ببینم :)
#فاطمه_اندربای
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
@akse_nab 🍁🍂