🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانم میرود 💗
قسمت18
ـــ چه اسم قشنگی
مهیا بی رمق لبخندی زد
ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد
اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی
مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد
ـــ ای وای میدو نی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم
گوشی که به سمتش دراز شده بود و گرفت
و شماره مادرش و تایپ کرد و
مریم دکمه تماس رو فشار داد و از جاش بلند شد و شروع کرد صحبت کردن با تلفن.
اتاق عمل باز شد
و تختی که شهاب بیهوش روی اون خوابیده بود بیرون اومد تخت از کنارمهیا رد شد مهیا چشمانش و محکم بست نمی خواست چیزی ببینه
چشماش و باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش و صدا می کرد
مریم مادرش و روی صندلی نشوند و شانه هاش رو ماساژ می داد
ـــ آروم باش مامان باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش
ــــ خانم مهدوی
مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت
چادرش و درست کرد
ـــ بله بفرمایید
ـــ از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درست؟؟
ـــ بله
ـــ حالشون چطوره
ــ خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤
@alahassanenajmeh⸣✿⠕