💠 بخش هفتم 💠 (ع) به مکه: 🔆امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد می شوند. مفضل بن عمر در روایت طولانی، از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: 👈 «سوگند به خدا ای مفضل، گویا اکنون او ـ حضرت مهدی(ع) ـ را می بینیم که وارد مکه می شود، در حالی که عمامه ای زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پیامبر(ص) را پوشیده، چوبدستی او را در دست گرفته و چندین بزغاله لاغر را پیشاپیش خود می برد تا آنها را به خانه خدا می رساند، اما هیچ کس او را در آنجا نمی شناسد».[18[ 👈سند این روایت ضعیف است، مگر اینکه بسیج شدن تجهیزات و عوامل دشمنان جهت جستجوی آن حضرت و در حالت و پنهانی به سربردن وی، که شباهت به غیبت صغرا و پنهانی آن دارد، بتواند دلالت این روایت و مانند آن را جبران کند.[19] 👈در جایی دیگر آمده: «وقتی بازار تجارت کساد، راه ها ناامن و فتنه ها زیاد شود، هفت تن از علمای مناطق مختلف که با هر یک از آنان بیش از سیصد و اندی نفر، دست بیعت داده اند، بدون قرار قبلی رهسپار مکه می شوند و در آنجا یکدیگر را ملاقات کرده، از هم می پرسند: انگیزه آمدن شما به مکه چیست؟ می گویند: به جست وجوی این مرد آمدیم که امید است این فتنه ها به دست با کفایت او آرام گیرد و خداوند را به دست او آزاد نماید، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ویژگی هایش می شناسیم. این هفت دانشمند بر سر این گفته با یکدیگر توافق می کنند و به جستجوی آن حضرت در مکه می پردازند. (او را دیده) از او می پرسند: آیا شما فلانی پسر فلان هستی؟ می گوید: «نه، بلکه من مردی از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا می شود. اوصاف او را برای اهل اطلاع برمی شمرند و می گویند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجویش هستید و اکنون رهسپار مدینه گشته است، در پی او به مدینه می روند ولی او به مکه باز می گردد، به دنبال او به مکه می آیند و او را در مکه می یابند و می پرسند: شما فلانی فرزند فلان هستی و مادر تو فلانی دختر فلان است و درباره شما این نشانه ها آمده است و شما را یک بار از دست دادیم، اکنون دست تان را بدهید تا با شما بیعت کنیم. می گوید: 👈 «من صاحب الأمر شما نیستم، من فلانی فرزند فلان انصاری هستم با ما بیایید تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمایی کنم»، آنگاه از ایشان جدا می شود و آنها او را در مدینه می جویند ولی او بر عکس خواسته آنها به مکه رفته است. از این رو به مکه می آیند و حضرت را در کنار رکن می یابند و می گویند: 👈گناه ما و خون های ما به گردن توست اگر دستت را ندهی که با تو بیعت کنیم، زیرا ارتش سفیانی در تعقیب ماست و مردی حرام زاده بر آنها فرمانروایی دارد، آنگاه حضرت بین و می نشیند و دست خود را جهت بیعت به آنان می دهد و با وی بیعت می کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم می افکند و با گروهی که شیران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه می دهد».[20] 📌📚پی نوشت؛ 18. بشارهالاسلام ص267، به نقل از: بحارالانوار. 19. عصر ظهور، ص301. 20. عصر ظهور، ص302 به نقل از: نسخه خطی ابن حماد، ص95. 🌹 💥 ڪانال حوادث آخرالزمان و علائم ظهور http://eitaa.com/joinchat/3103653888C83153c787a