عمر در نامه خود به معاویه (وقتی که جریان حمله وحشیانه خود به خانه صدیقه و اهانت به آن مظلومه را شرح می دهد) می نویسد : (فاطمه دستان خود را پشت در گذاشت تا نگذارد در را باز کنم. در را حرکت دادم و فاطمه مقاومت کرد. پس چنان با تازیانه به دست هایش زدم که دردش گرفت؛ وقتی صدای ناله و گریه جانسوز او را شنیدم نزدیک بود که دلم به رحم آید و از جلوی در بازگردم، امّا کینه های علی و حرص او را در ریختن خون های بزرگان عرب و حیله و مکر محمّد و سِحر و جادوی او را به خاطر آوردم و لگدی به در زدم که فاطمه در را سپر خود قرار داده بود و بدان چسبیده بود، و چنان ناله ای زد که گمان کردم مدینه زیر و رو شد..... می شنیدم درحالیکه به دیوار تکیه زده بود از درد زایمان ناله می کرد، در را به شدت فشار دادم و داخل خانه شدم، به من چنان رو کرد که چشم هایم از نور او تاریک شد، سپس از روی معجَر (روپوش و مقنعه) چنان سیلی به صورتش زدم که گوشواره اش کنده شد و به زمین افتاد...) ادامه دارد.... منبع : بحارالأنوار ج30ص293،294.