وما بين حبٍ وحبٍ أحبك أنتِ وما بين واحدة ودعتني وواحدة سوف تأتي أفتش عنكي هنا وهناك كأن الزمان الوحيد زمانك أنتِ كأن جميع الوعود تصب في عينيكي أنتِ فكيف أفسِّر هذا الشعور الذي يعتريني صباح مساء وكيف تمرين بالبال مثل الحمامة حين أكون بحضرة أحلى النساء! و أشكو إليكِ همومي قليلاً، وأشتُم فيها الزمان قليلاً هنالك خمس دقائق بها تقلبين حياتي قليلاً قولي قولي قولي قولي قولي ماذا تسمين هذا التشدد؟ هذا التمزق، هذا العذاب الطويلا وكيف تكون الخيانة حلاً؟ وكيف يكون النفاق جميلاً؟ أحبك حين أكون حبيب سواكِ ويعثر دوماً لساني فأهتف بإسمك حين أنادي عليها وأشعر أني أخون الحقيقة حين أقارن بين حنيني إليكِ وبين حنيني إليها فماذا تسمين هذا؟ انفصاماً؟ سقوطاً، هروباً، ضياعاً، دماراً، جنوناً؟ قولي قولي قولي قولي قولي ماذا تسمين هذا التشدد؟ هذا التمزق، هذا العذاب الطويلا وكيف تكون الخيانة حلاً؟ وكيف يكون النفاق جميلاً؟ و بین عشق و عشق، دوستت دارم و بین کسی که با من خداحافظی کرد و کسی که خواهد آمد اینجا و آنجا دنبالت می گردم که انگار تنها زمان مال توست انگار همه وعده ها در چشمانت می ریزد چگونه می توانم این احساسی را که صبح و عصر به من دست می دهد توضیح دهم؟ چگونه مانند یک کبوتر در ذهن حرکت می کنید؟ وقتی در محضر زیباترین زنان هستم! کمی از نگرانی هایم به تو شکایت می کنم و اندکی زمان را نفرین می کنم پنج دقیقه هست که تو زندگی من را کمی تغییر می دهی بگو، بگو، بگو، بگو، بگو شما به این افراط گرایی چه می گویید؟ این اشک، این عذاب طولانی چگونه خیانت راه حل می شود؟ نفاق چگونه ممکن است؟