تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سُهایش کشش لیلا برد
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم
با بر افروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
#علامه_طباطبایی
@alef_mim_alef_mim