فردا که بیاید می شود هزار و چهارصد و پنجاه و پنج سال. از آن شب که از جبل النور سرازیر شدید و خبر را مثل نان گرمی توی سفره‌ی خدیجه گذاشتید. ما از همانجا جوانه زدیم، ریشه‌ی‌ ما از دل همان خانه کوچک زمین را در آغوش گرفت. به لبخند رشد کردیم. ساقه‌ی ما به آفتاب مهر شما قطور شد، جان گرفتیم، قد کشیدیم. به آفتاب شما و فرزندانتان. این روزهای ما را می بینید؟ شبیه حسن یوسف هایی هستیم که خیلی وقت است دستشان به آفتاب نرسیده. رنگ پریده‌ایم، کوچک‌ایم، بی هدف ساقه دراز کرده‌ایم. تشنه ایم! تشنه لبخند آخرین آفتاب. دست های ما کوتاه است. دست های پسرتان را به دست‌های ما نزدیک کن، حبیب خدا! @elteiyam @alfavayedolkoronaieh🌱