🔸در خانه هیچ نداریم؛ ببر و بفروش!
استاد محمد تقی شریعتی در آن وانفسایِ هجومِ الحاد به ساحت دین و دینورزی و تهی بودنِ میدان از مدافعان دین، در دبیرستان و دانشسرا، ۱۶ ساعت اضافه و مجانی درس میدادند که در آن آوردگاه نامتوازن، میدان دفاع دین را در دست داشته باشند.
ایشان در این باره میفرمودند: در آن حال و هوا، مؤمنانی که میدیدند من تنها سنگرِ دفاعِ از «ایمانیاتِ» فرزندان آنها هستم، گاه هدیه میآوردند ولی من نمیپذیرفتم!
در همین روزهایِ عُسرت و وانفسا، یک روز سردِ زمستانی به خانه برگشتم، دیدم همسرم یک دست رختخواب را بسته و وسط «هال» گذاشته است، گفتم: این دیگر چیست؟ گفت: در خانه هیچ چیز نداریم، ببر و بفروش! گفتم: اینها که لازم است، مهمان میآید، خویشاوندان میآیند چه کنیم؟! گفت: بالاخره چی؟!
اندکی روی آن نشستم، بعد برخاستم و گفتم: دو دست سینی کوچک زیرنعلبکی در آن «رف» داریم که نیازی هم نداریم، میبرم و میفروشم و بعد هم خداوند، کارساز است!
آنها را در جیب پالتو گذاشتم و به بازار شدم، پرسیدم، مغازهای را نشان دادند که این گونه وسائل را خرید و فروش میکند. چون نزدیک شدم، دیدم از اصحابِ جلساتِ تفسیر میباشد. ماندم چه کنم؟! چند بار از مقابل مغازهاش گذشتم و برگشتم، متوجه شدند و بیرون آمدند، و از چراییِ حضورم پرسیدند در کنار بخاریِ کوچکی نشستیم، گفتم: برای جهتی آمدهام اگر قول بدهی که فقط آن چه را میگویم عمل کنی، میگویم! گفتند: قطعاً استاد!
شرح ماوقع را گفتم و سینیها را روی میز گذاشتم، کشو میز را باز کرد و گفت: استاد! تو را به خدا قسم هرچه نیاز دارید، بردارید! نمیگویم بلاعوض که خودداری کنید، قرض ببرید و بیاورید!
نپذیرفتم و گفتم: اگر معامله نکنید میروم، و شرط دوم این است که به قیمت واقعی بخرید! بالاخره خریدند و پولی دادند و برگشتم!
https://t.me/mafakherferdowsi/4157
ناگفته هایی از استاد محمد تقی شریعتی، محمد علی مهدوی راد.
@alfavayedolkoronaieh🌱