🔶 آقای منتظری را نجات دهید. 📢 حجت‌ الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی 🌀 امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسه ای در منزل اینجانب که سران سه قوه و آقای نخست وزیر بودند، شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید، تا آقا مهدی را آزاد کنند؛ چرا که با همه با خشونت برخورد کردید. 🌀 امام در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود عليه نظام را بشکنید، به شما گفتند: آیا شما ماها را دشمن خود می دانید؟ یقیناً این را نمی توانید بگویید. بعد، با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: من از شما خواهش می کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود بشوید. قبول نکردید. فرمودند: من ارادات به شما دارم. من مخلص شما هستیم. از این مريد و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید. 🌀 با کمال خشونت گفتید: لا يكلف الله نفساً الأ وسعها. 🌀 در این هنگـام مـن به دوستان نگاه کردم. دیدم همگی از شرم و حیا سرهاشان را پایین انداخته اند و آقای خامنه ای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و به قول خودتان هفتصد صفحه پیرامون آن مطلب نوشته اید. {البته تا آن موقع}؛ چرا گوش به حرف امام نمی دهید؟ 🌀 باز همان جمله لا يكلف الله نفسا... را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه می کردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند که نباید کوتاه بیایید تا آقا مهدی را آزاد کنند. آقا مهدی نوشته است که آقا هادی گفت: باید آقا {یعنی شما} از نظام جدا گردند. در مقابل تصمیم آقـا هادی و اطاعـت بی چون و چرای شما از ایشان دیگر امام چه می توانستند انجام دهند؟ 🌀 آیا باید می گذاشتند تا تمام حیثیت نظام و شما که قائم مقام رهبری بـوديد لكه دار گردد؟ آیا امام بارها از شما نخواستند که بیت خود را از عناصر مشکوک پاک کنید؟ آیا کردید؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حكم تبعید آقای هادی هاشمی را به عنوان مهره خطرناک، از امام گرفتند. بعد که مسایل رو شد و قرار شد آقا هادی را به تهران بخواهند، شما او را در منزل خود مخفی کردید، و بعد به من گفتید: من آقا هادی را از وزارت اطلاعات دزدیدم. 🌀 شما می دانید که این حرکات برای امام چقدر سنگین بود؟ ولی امام به من فرمودند: مصلحت نظام اقتضاء می کند، فعلا کاری نکنیم و به آقای ری شهری پیغام دادند که فعلا کاری نداشته باشید. 🌀 چند وقتی بعد از این قضایا روزی که در مورد شما بحثی پیش آمد، امام فرمودند: من حاضرم با آقا هادی ملاقات کنم. من خیلی تعجب کردم و این به دنبال نامه شما به آقای نخست وزیر بود که اطرافیانتان آن را به صورت شب نامه پخش کردند. 🌀 امام با محبت با آقا هادی برخورد نمودند و به ایشان گفتند: آقای منتظری را از چنگال نهضت آزادی و آخوند های مرتجع نجات دهید {نزدیک به این مضامین} 🌀 امام می خواستند تمام راه های حفظ شما را پیموده باشند. چرا که بعد از ملاقاتی که شما چندی بعد از دیدار امام با آقا هادی با حضرت امام داشتید اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادی پخش گردد. آیا از حکم تبعید آقا هادی توسط امام، تا پذیرش او و نقل خبرش از رادیو و تلویزیون راه کوتاهی بود که امام پیمودند؟ 🌀 قضیه آقا هادی و دیدارش با امام از آن گونه مسائلی بود که برای هیچ یک از بچه های حزب اللهی قابل هضم نبود و من روزهای سختی را گذراندم. چرا که از بچه های اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد تا حوزه های علمیه قم و مشهد و سایر شهرها مرا نفرین می کردند، ولی من به جان خریدم. آخر مگر هرچه از دوست می رسد نیکو نیست؟ 🌀 با اینکه من فرزند امام بودم و بیست سال از آقا سعید {فرزند شما} بزرگتر بودم، از ایشان تقاضای ملاقات کردم؛ اما نپذیرفت، ولی از آنجا که قرار گذاشته بودیم از چیزی بدمان نیاید، چند روز بعد مجدداً این تقاضا را تکرار کردم، اجازه نفرمودند. آیا همه اینها از باب محبت به شما نبود؟ گوشزد نمودن خطر لیبرال ها و منافقین از باب ارادات نبود؟ 🌀 ولی والله این را خوب می فهمیدم که آقا هادی در دل می گفت: من می دانم که شما کسی را غیر از آقای منتظری ندارید؛ چرا مسائل خودم را از این طريق حل نكنم. من بارها به او گفتم: امام مصاحت نظام را با هیچ چیز عـوض نمی کنند. 🌀 ولی کو گوش شنوا؟ آقا هادی در تمامی ملاقات هایش با من روی این مطلب تکیه می کرد که آقا روی افراد طیف آقا مهدی که در زندان هستتند حساسند، آنها را آزاد کنید. 🌀 من می گفتم: این از توان من خارج است. 🌀 خود جنابعالی هم که دو مرتبه همین را از من خواستید. گویی تمام دین در این طیف خلاصه شده است. 📙 رنجنامه {نامه به حضرت آیت الل‍ه منتظری}، حجت‌الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی، ص ۴۵ - ۴۷ @alfavayedolkoronaieh🌱