. باید برگردیم عقب. قبل‌تر از سالِ پنجمِ هجری. حداقل شش، هفت سال قبل‌تر؛ یعنی یکی دو سال پیش از هجرت. وقتی جبرئیل به محضر رسول‌الله رسید و با مَرکبی از بهشت ایشان را برای سفر به آسمان هفتم راهی کرد! درست آنجایی که جبرئیل گفته بود من نمی‌توانم بالاتر از اینجا بیایم، قدم از قدم اگر بردارم، بال و پرم می‌سوزد! جایی که هیچ کس به آنجا اذن دخول نداشت و پیغمبر تنهای تنها راه یافته بود، درست زیر طاقِ عرش... و وقتی به آنجا رسیده بود، خدا را در صورتِ امیرالمؤمنین مشاهده کرده بود و خدا با صدای علی‌ابن‌ابی‌طالب با پیغمبر تکلم نموده بود. باید اول آمد اینجای تاریخ، در سفر پیغمبر به معراج، چند لحظه با حیرت ایستاد و به جایگاه علی تکبیر زد! اول باید حساب کرد علی کجای آفرینش ایستاده که اگر قرار باشد خدا در صورتِ بشر حلول کند با صورت علی هویدا می‌شود و اگر قرار باشد با کلمات بشر تکلم کند با صوت علی سخن می‌گوید! باید آنقدری که عقل یارا می‌دهد اینجای معراج توقف کرد و با حیرت به علی نگریست... بعد که خوب حیرت‌انگیزیِ این قصه معلوم شد و قلب از عظمت ماجرا مطلع شد، باید آمد جلو... شش هفت سال جلوتر... تا سال پنجم هجری... و بعد نگاه کرد به آن ساعتی که پیغمبر قرار شده به اذن پروردگار، نامِ دخترِ تازه‌متولد شده‌ی علی را انتخاب کند... آدمی که عظمتِ علی را دریافته باشد، همینکه بگویند خدا فرمان داد و پیغمبر به فرمانِ او اسم دخترِ علی را "زینب" گذاشت، ندیده و نشنیده می‌تواند حساب کند آن دختر تا کجاها مقام دارد... زِینَب؛ زینِ اَب؛ زینتِ پدر! الله اکبر! پدری که خدا طاق عرش را با صورت و صوتِ او زینت بخشیده، حالا قرار است با وجود این دختر زینت بگیرد! الله اکبر الله اکبر آدم به این چیزها فکر که می‌کند بی‌اختیار تکبیر از پِیِ تکبیر از جانش برمی‌خیزد... زینب زینتِ ابوتراب ابوترابی که خودش زینت کائنات است! زینب... و به بلندای نامِ مبارکش تکبیر... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham @alfavayedolkoronaieh