در ايّام 🔻محمّد بن عبدالرحمان تستري مي‏گويد : از منطقه بني رواس مي‏گذشتم يکي از برادرانم گفت : اگر ميل داري با هم به مسجد صعصعه برويم و در آنجا نماز بخوانيم، چون اين ماه، ماه رجب است ؛ و در اين ماه زيارت همچو مکان‏هاي شريفي که به قدوم امامان معصومين عليهم السلام مبارک شده و در آن‏ها نماز خوانده‏اند، مستحبّ است، و مسجد صعصعه از جمله آنها است. راوي مي‏گويد : با او به طرف مسجد به راه افتاديم، نزديک درب مسجد که رسيديم ناگاه شتري را ديديم که پالان بر پشت او و کنار درب مسجد خوابانيده شده بود، وارد مسجد شديم شخصي را ديديم که لباس حجازي بر تن و مانند آنها عمامه‏اي بر سر گذاشته بود، او نشسته و دعا مي‏خواند، من و رفيقم آن دعا را حفظ کرديم، و دعا چنين است : ( مرحوم شيخ طوسي اعلي اللَّه مقامه فرموده است : مستحبّ است در ماه رجب هر روز اين دعا خوانده شود.) أَللَّهُمَّ يا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ، وَالْآلاءِ الْوازِعَةِ، وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ، وَالْقُدْرَةِ الْجامِعَةِ، وَالنِّعَمِ الْجَسيمَةِ، وَالْمَواهِبِ الْعَظيمَةِ، وَالْأَيادِي الْجَميلَةِ، وَالْعَطايَا الْجَزيلَةِ. يا مَنْ لايُنْعَتُ بِتَمْثيلٍ، وَلايُمَثَّلُ بِنَظيرٍ، وَلايُغْلَبُ بِظَهيرٍ، يا مَنْ خَلَقَ فَرَزَقَ، وَأَلْهَمَ فَأَنْطَقَ، وَابْتَدَعَ فَشَرَعَ، وَعَلا فَارْتَفَعَ، وَقَدَّرَ فَأَحْسَنَ، وَصَوَّرَ فَأَتْقَنَ، وَاحْتَجَّ فَأَبْلَغَ، وَأَنْعَمَ فَأَسْبَغَ، وَأَعْطي فَأَجْزَلَ، وَمَنَحَ فَأَفْضَلَ. يا مَنْ سَما فِي الْعِزِّ فَفاتَ نَواظِرَ الْأَبْصارِ، وَدَنا فِي اللُّطْفِ فَجازَ هَواجِسَ الْأَفْکارِ، يَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْمُلْکِ فَلا نِدَّ لَهُ في مَلَکُوتِ سُلْطانِهِ، وَتَفَرَّدَ بِالْآلاءِ وَالْکِبْرِياءِ، فَلا ضِدَّ لَهُ في جَبَرُوتِ شَأْنِهِ، يا مَنْ حَارَتْ في کِبْرِياءِ هَيْبَتِهِ دَقائِقُ لَطائِفِ الْأَوْهامِ، وَانْحَسَرَتْ دُونَ إِدْراکِ عَظَمَتِهِ خَطائِفُ أَبْصارِ الْأَنامِ. يا مَنْ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِهَيْبَتِهِ، وَخَضَعَتِ الرِّقابُ لِعَظَمَتِهِ، وَوَجِلَتِ الْقُلُوبُ مِنْ خيفَتِهِ، أَسْألُکَ بِهذِهِ الْمِدْحَةِ الَّتي لاتَنْبَغي إِلّا لَکَ، وَبِما وَأَيْتَ بِهِ عَلي نَفْسِکَ لِداعيکَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، وَبِما ضَمِنْتَ الْإِجابَةَ فيهِ عَلي نَفْسِکَ لِلدَّاعينَ. يا أَسْمَعَ السَّامِعينَ، وَأَبْصَرَ النَّاظِرينَ، وَأَسْرَعَ الْحاسِبينَ، يا ذَاالْقُوَّةِ الْمَتينِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبيّينَ، وَعَلي أَهْلِ بَيْتِهِ [الْأَئِمَّةِ الصَّادِقينَ]، وَاقْسِمْ لي في شَهْرِنا هذا خَيْرَ ما قَسَمْتَ، وَاحْتِمْ لي في قَضائِکَ خَيْرَ ما حَتَمْتَ. وَاخْتِمْ لي بِالسَّعادَةِ فيمَنْ خَتَمْتَ، وَأَحْيِني ما أَحْيَيْتَني مَوْفُوراً، وَأَمِتْني مَسْرُوراً وَمَغْفُوراً، وَتَوَلَّ أَنْتَ نَجاتي مِنْ مُسائَلَةِ الْبَرْزَخِ، وَادْرَأْ عَنّي مُنْکَراً وَنَکيراً، وَأَرِ عَيْني مُبَشِّراً وَبَشيراً، وَاجْعَلْ لي إِلي رِضْوانِکَ وَجِنانِکَ مَصيراً وَعَيْشاً قَريراً، وَمُلْکاً کَبيراً، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ کَثيراً. آن گاه سجده طولاني نمود، و برخاست و سوار شتر شد و رفت. رفيقم رو به من کرد و گفت : به نظر من او حضرت خضر عليه السلام است، چرا نتوانستيم با او حرف بزنيم؟ گويا او زبان ما را بسته بود. از مسجد بيرون آمديم ابن الورداء رواسي را ديديم، گفت : از کجا مي‏آييد؟ گفتيم : از مسجد صعصعه مي‏آييم، او را از قضيّه آگاه نموديم. او گفت : اين سوار هر دو سه روز به اين مسجد مي‏آيد و با کسي حرف نمي‏زند. گفتيم : او کيست؟ گفت : به نظر شما چه کسي مي‏تواند باشد؟ گفتيم : ما گمان مي‏کنيم که او حضرت خضر عليه السلام است. گفت : به خدا سوگند ؛ به نظر من او کسي است که حضرت خضر عليه السلام نيازمند ديدار اوست. پس برگشتيم و فهميديم که جريان از چه قرار است و رفيقم به من گفت : به خدا قسم او حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه بود. 📚 بحار الأنوار ج ۱۰۰ ص ۴۴۶ کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49