پدرم همیشه شاد بود جز زمانی که ما را به گلزار شهدا میبرد، هر سال بعد از لحظه تحویل سال با همان لباسهای نو، اولین جایی که پدر ما رو میبرد گلزار شهدای آرامگاه معتمدی در بابل بود برای ما از همرزمان شهیدش میگفت؛ بابا راوی جنگ بود و خاطرات زیادی از آن زمان داشت، فکرش را هم نمیکردم روزی جسم پدرم در بخش گلزار شهدای همین آرامگاه کنار دوستان شهیدش آرام بگیرد، آن هم به عنوان اولین شهید مدافع سلامتی که در شهر بابل خاکسپاری شد.