سال 1354 كه شهید بهشتی می‌آید لاهیجان، ابوالحسن كریمی هم می‌آید دیدنش. و ضرورت راه‌اندازی یك مغازه كتابفروشی و مطبوعاتی را در شهر زادگاه همسر محمدرضا پهلوی خائن یادآور می‌شود. بهشتی می‌پرسد: ـ چقدر پول داری؟ ابوالحسن كریمی می‌گوید. آن روزگار سیهزار تومان پول كمی نبوده است. بهشتی مقدار پول را می‌شنود و به او می‌گوید: ـ اگر فرصت كردی بیا تهران پیش من! كریمی می‌رود تهران، منزل شهید بهشتی. او نامه‌ای می‌دهد دست كریمی و چكی را به مبلغ شصت هزار تومان امضا می‌كند به عنوان ضمانت. قرار می‌شود كریمی برود فلان‌جا و نامه و چك را بدهد و وام را بگیرد. می‌رود. می‌گیرد. برمی‌گردد لاهیجان. مغازه‌ای را كنار مسجد جامع می‌خرد و نامش را می‌گذارد كتاب‌فروشی الفتح. كه می‌شود پاتوق همه بچه‌مذهبی‌های لاهیجان و گیلان.» درهرصورت مؤسسه مطبوعاتی فتح سنگری بود كه به مثابه چراغ انقلاب و سدراه مخالفین و معاندین خودنمایی نمود. در دوره شكوفایی انقلاب اسلامی به عنوان مركز رفت وآمد نیروهای انقلابی و پخش و توزیع جزوات و اعلامیه‌ها و نوارهای امامخمینی در منطقه عمل كرد و بههمین علت بارها مورد حملات ددمنشانه ساواك و حتی گروهك‌های مختلف در بعداز انقلاب قرار گرفت و كوشیدند تا با شكستن شیشه‌های آن از شكستن كاخ‌های شیشه‌ای و پوشانی خود پیشگیری نمایند. تلاشی عبث كه از همان سرآغاز محكومبه شكست بود. و این صدای شهید كریمی قهرمان بود كه در آن هنگامه آنان را مخاطب قرار می‌داد كه «ای شیشه‌شكنان بزدل و ترسو بیایید به جای شیشه شكستن كه ناشیاز ترس و جبن شماست سینه‌های مرا آماج گلوله‌های خود قرار دهید.»