🔹پاسخ آیتالله علیدوست به دکتر سروش (بخش چهارم)
ایشان صریحا روایات و رفتارهایی خاص را که بعد از اسلام رخ داده، ردیف میکنند و بر بنیان آن به معرفی خدا، پیامبر، شریعت و قرآن میپردازند (صحبت ایشان را ملاحظه نمایید) و وقتی آقای دکتر محسنیان سوال میکنند که اینها اسلام تاریخی است، ایشان میگویند: من همین را اسلام میدانم.(البته در جوابیه اخیر به اینجانب «تاریخ اسلام» را جایگزین «اسلام تاریخی» کردهاند. و این در حالی است که بین این دو تفاوت وجود دارد). اصلا فرض کنیم که من هیچ اثری از ایشان ندیده و نشنیده باشم، آیا نمیتوانم اعتراض کنم که این گزاره صحیح نیست؟ اگر خروجی مقاله قبض و بسط و مقاله عقیده و آزمون این است که حقیقت اسلام همان اسلام تاریخی آن هم در قالب جریان خاص است، باید نقد را متوجه این مقالات کرد که دیگران کردهاند.
در اینجا خوب است اشاره شود مصلح دینی کسی است که از «بیان حقیقت دین» شروع کند و به «اصلاح رفتار دینداران» بپردازد نه این که از رفتار پیروان یک دین (آن هم ناقص/ یکجانبه/ و برخاسته از رفتار جریان خاصی از دینداران) «حقیقت آن دین» را تفسیر کند. و این که گفته شود: ما راه به حقیقت دین نداریم و دین را از رفتار مسلمانان میفهمیم و تفسیر میکنیم قابل دفاع نیست. البته فهم حقیقت دین نسبی است. آن چه وظیفه فهمندگان است، کسب ابزارهای لازم و حتیالامکانی در این باره است.
هـ . ایشان به برداشت من از غزل مولوی که جناب مولوی پیامبر را پیامبر عشق معرفی کردهام، ایراد گرفتهاند که منظور مولوی از پیغمبر، همان عشق است و در ادامه مرا دعوت به خواندن مقاله بسط تجربه نبوی کردهاند و .... من ابا ندارم که برداشت جناب آقای دکتر سروش را از غزل مولانا بر برداشت خودم مقدم کنم و البته صحیح بودن برداشت من یا برداشت ایشان از شعر مولوی هیچ لطمهای هم به ایدهی «دین و حکمت» نمیزند لکن در حد پرسش از ایشان سؤال میکنم: اگر منظور مولانا از «پیغامبر» عشق بود، آیا تعبیر به «چیست» نمیکرد؟ تعبیر به «کیست» در کلام مولانا قرینهای است که مراد از «پیغامبر»، عشق نیست بلکه یک انسان (پیامبر/ شمس/ خود مولانا) است.
آن جا که در وصف همین پیغامبر میگوید: «جهت دعوت اصحاب رسیده» بیشتر با پیامبر میسازد یا با عشق؟ یا وقتی میگوید: «از حضرت شاهنشه بی خواب رسیده»، دلالت بر «رسول الله» نمیکند؟ (شاهنشه بی خواب = خداوند). البته این پرسشها را در مقابل جزم آقای سروش عرض کردم. واضح است که باید نظر سایر شارحان غزل را نیز دید و حقیر اصرار بر تعیین گزینهای خاص ندارم.
شاید این هم قرینه ای بر تعیین اراده مولوی باشد که وی در موضعی دیگر در وصف پیامبر (به بیان خود جناب آقای سروش در «فلسفه نمادین هفت سین») می گوید:
هست اشارات محمد المراد
گل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
در اینجا هم میگوید:
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
نسبت به ادامه مطالب ایشان، در این مجال که عمدتا تکرار همان سخنان اول ایشان است، با حواله دادن به عریضهی «دین و حکمت» اکتفا میکنم.
و. اینجانب در بخش دیگری از نقد خود بر سخنرانی ایشان گفته ام:
اینکه گفته شود: «پیامبر عدالت و حق را خود تفسیر میکرد و براساس آن اقدام می نمود، القا کننده (البته با توجه به قرائن قبل از جمله مزبور از ایشان) این است که پیامبر به پیشین دینی بودن مثل عدل و حق قائل نبود و این اندیشه اشاعره است.»
به این مناسبت است که جناب ایشان حملاتی را متوجه من کرده و توضیحاتی را که در جوابیه ایشان میبینید، بیان نموده اند.
به جناب آقای سروش باید گفت: معمولا شما در مواجهه با نقد دیگران، اتهام فهمیده نشدن مقصود را متوجه ناقد میکنید، سپس توضیحاتی میدهید که ارتباطی با آنچه در سخن اول گفته اید ندارد! مشکل، در مصداق مورد گفتگو نیز دقیقا همین است. کافیست به عین کلمات و مطالب خود در این باب مراجعه کنید و ببینید آیا مخاطب حق داشته که چنین برداشتی از بیانات شما داشته باشد یا خیر؟ توضیحات بعدی شما در جواب به اینجانب و طرح ولایت پیامبر به هیچ وجه سنخیتی با سخنان اول شما در فایل صوتی دین و قدرت ندارد و قابل استخراج از آن نیست. واضح است که داوری مخاطبان در این پیوند بر عهده خود ایشان است و به من و شما ربطی ندارد.
ضمنا قدری در نقد دیگران احتیاط کنید!
ز. جناب آقای سروش در فرازی دیگر از نقد خویش با ایراد چند اتهام به این جانب، بیان کردهاند که من ایشان را متهم به درماندگی در مقدمات کردهام و گفتهام: جناب ایشان فرق «صاغرون» و «مصغرون» را نمیداند. در این باره، خوانندگان و شنوندگان به«معجم مفردات الفاظ القرآن» از راغب اصفهانی در تفسیر واژه صاغر مراجعه کنند. چنان که فرق صاغر و مصغّر مثل فرق کریم و مکرّم، شریف و مشرّف، عظیم و معظّم و ... را باید از دانش صرف مطالبه کرد بدون این که نیاز به عصبانیت و جسارت در این باره باشد.👇