سید مصطفای عزیزم، داداش گلم، رفیق قدیمی ام، اوستای همه فن حریفم سلام ، سلامی به طراوت دار السلام همان آیه محبوب استادمان ، والله یدعو الی دارالسلام ما مانده ایم و یک دل داغدار و یک دنیا خاطره زیبا و درس های بلند تو سیدنا الکریم بودی با آن دستان بذولت که هیچ وقت نشد ما مهمانت کنیم و همیشه سفره کرم تو پهن بود سفره رنگینت با آن روزه های استیجاری ات سیدنا الحبیب بودی با آن مهربانی سرشارت که درد و دل تک تک ما پیش تو بود با آن برادری همیشگی ات که مثل کوه پشت رفقا می ایستادی سیدنا الحکیم بودی فدای آن عقل بلندت ، نقشه های بزرگت فهم راقی تمدنی ات سخت پسندی های حرفه ای و سخت گیری هایت برای کار فاخر سیدنا العزیم بودی فدای آن عزم و استقامتت درد و سوزت برای مستضعفین پر کاری و شب بیداری هایت همیشه پیش تو خجل بودیم از کم کاری ها و عادت کرده بودیم فدای فریادها و از کوره در رفتن های خالصانه ات برای کار فدای آن خنده های بلند بلندت فدای آن هیبت جلالی ات وقتی فحش میدادی استکبار را فدای آن تواضع جمالی ات پیش بچه انقلابی ها فدای آن نازکی و تردی قلبت وقتی از نارسایی و ضعف های جبهه انقلاب دلت میشکست و اشک میریختی فدای آن هیجان چشم ها و زبانت وقتی منبر مکتب امام میرفتی فدای آن روحیه جمع گرای وحدتی ات که میکشتی خودت را تا همه بچه های انقلابی با هر زاویه و سلیقه ای را جمع کنی و دور یک میز بنشانی فدای آن تمجیدهای پر طمطراقت از کارهای بچه های جبهه انقلاب فدای آن ادبیات و قلم سنگینت میگفتند این چه طرز نوشتن است ، میگفتی ادبیات دفاع از انقلاب باید محتشم باشد فدای قلم بالابلند محتشمت سیدنا الرفیق وصفت در بیان ما نگنجد میبینی که چه حالی داریم در فراقت میدانی که چه قدر کار نکرده ، راه نرفته پیش پای دوستانت و همراهانت هست که بسم اللهش را تو گفته بودی‌ و حالا بی تو پیمودنش جانفرساست میبینی داغ دل برادرانت را ولی سیدنا الشهید دیگران را نمیدانم، هنوز بچه ها را ندیده ام، ولی من حال دیگری هم دارم میدانم که این را هم میبینی لا به لای داغ فراقت ، لا به لای شوری اشک ها گهگاهی چشم هایم برقی میزند ، شعفی کام قلبم را شیرین میکند میدانم چه قدر ماه رجب را دوست داشتی چه قدر توحید این ماه برایت جلوه داشت چه قدر دلالت داشت برایت دستور مداومت سوره کافرون و توحید این ماه چه قدر مست مبعث بودی ، مبعث را دوست داشتی آموخته بودی محضر استاد، که غنی ترین روز هستی مبعث است چه قدر سخنرانی های مبعث حضرت آقا برایت عزیز بود بعثت برایت گره خورده بود به قیام، به بعث ، به اثاره، به تحول چه قدر این فراز لیثیروا دفائن العقول شکارت کرده بود اسیر اکسیر پیام قیام لله جلد اول صحیفه شده بودی چه مزه ای داشت شنیدن آیه أن تقوموا لله مثنی و فرادای پیام قیام لله امام، از زبان پر هیجان تو چه قدر دوست داشتی مبعث حرم امام رضا جان باشی و حالا در نیشابور ، قدمگاه حضرت مولانا علی بن موسی الرضا ، ساعتی مانده به حرم ، این چنین سرخ در آغوشت گرفتند هیجان فرا میگیرد وجودم را وقتی تقویم را نگاه میکنم و میبینم شب مبعث ، شب اولی است که در این منزل جدید می آرامی سید خوبم با دیدن این چنین پر کشیدنت این طور بال و پر گرفتنت بار دیگر ایمان کهنه زنگار گرفته ام را نو میکنم بار دیگر ایمان می آورم به خدایی که نزدیک است ، میشنود و اجابت می‌کند بابه مفتوح للراغبین ، چه قدر دوست داشتی این فراز را خدایی که تحویل میگیرد ، میخرد ، کریمانه میخرد سید ، سید، سیدم نشانه حقانیت این راهی برای من راهی که بیانیه گام دوم گشود برای ما راهی که استاد عزیزمان در دل بیانیه برایمان باز کرد قیام جوانان برای ساخت ایران پیشرفته اسلامی ، برای حرکت عمومی ، برای رسیدن به چشم اندازها، برای آمادگی برای طلوع خورشید عظمای ولایت برای من نشانه صدقی نشانه ای برای صدق این راه قیام لله جوانان برای ساخت ایران من دور و بر خود ، قائم تر از تو جوانی را ندیدم برای اجابت دعوت گام دوم رهبرمان من در میان جوانان دور و برم ، جدی تر از ، دلسوز تر از تو، نگران تر از تو ، فکور تر از تو نیافتم برای تحقق دعوت گام دومی رهبرمان سید عزیزم ، آسمانی شدن سرخت ، در ایام مبعث ، در طریق وصال امام رضا جان ، در نیشابور ، در ایام سالگرد پیروزی انقلاب و صدور بیانیه گام دوم این نحوه خریدن دست و پا زدن هایت برای تحقق بیانیه برای من نشانه است و برای تو مبارک برای ما فراق است و برای تو دستی گشاده تر ، دستی آسمانی تر ، برای دستگیری از بچه های گام دومی انقلاب برای استاد فلاح عزیز ، برای سیدنا الموسوی ، برای فتوتی ها، باورداشتیها، برای حلقه کلامی ها، برای بچه های نهضت، اسلام نابی ها، برای بچه های قرب و خاتم، برای ستاد پیشرفتی ها، برای بچه های معنا و فرهنگستان و سازمان تبلیغات و حوزه و کرور کرور بچه انقلابی ها که تو میشناختی و ما نه