1 از 2 مطلب 1️⃣ از دکتر سیدی فر : ممنون از بیان نظرتان. به نظر می‌رسد قصد شما از بیان نکات فوق، نگارشی متنی با استانداردهای فلسفی (نقدی فلسفی) نبوده است و شاید بیشتر ناظر به سویه‌های اجتماعی و تاریخی بحث نظر داشته‌اید. نکاتی را متعاقبا در حاشیۀ کلام شما ذکر می‌کنم. به نظر می‌رسد ادعای امتناع امتداد فلسفۀ اسلامی مبتنی بر پاره‌ای مفروضات غیرقابل قبول است و از نکات آیت الله جوادی آملی نیز نمی‌توان چنین چیزی را برداشت کرد. در این باره چند نکته وجود دارد: (1) تصحیح مبادی علوم و موضع‌گیری در مورد مقولات انسانی و اجتماعی: مُراد آیت الله جوادی آملی از ناظر بودن «الهیات» به «علوم» این است که الهیات عهده‌دار «تصحیح مبادی علوم» است. نزد فیلسوفان مسلمان، تصحیح مبادی علوم به معنای اظهار نظر فلسفی در مورد «واقعیت‌هایی» که در علوم مورد بحث قرار می‌گیرند (اُبژه‌های ریاضیاتی در ریاضیات، اُبژه‌های زیستی در علوم زیستی و ...)، نه اظهار نظری درجۀ دوم در مورد خودِ گزاره‌های علمی.بنابراین، فلسفه می‌تواند در مورد «انسان»، «جامعه» و ...، به مثابه موضوع پاره‌ای از دانش‌های انسانی و اجتماعی، موضع‌گیری کرده و در مورد «وجود»، «ماهیت» و «ویژگی‌های تکوینی» این واقعیت‌ها اظهار نظر کند. به تبع، دیدگاه ما در مورد اموری نظیر «انسان»، «رابطۀ تکوینی انسان و طبیعت»، «کنش»، «کنش اجتماعی»، «احساسات»، «ادراکات»، «جامعه» و ... متأثر از نگاه فلسفی ما خواهد بود. (2) باید و نبایدهای توصیفی: باید و نباید توصیفی بیانگر نحوۀ وصول به یک هدف مفروض‌اند، این قبیل باید و نبایدها ناظر به رابطه‌ای تکوینی هستند. مثلاً اگر شخصی بگوید: «برای آتش زدن پنبه، باید آن را در مجاورت آتش قرار دهید»، در این صورت، مدلولِ «بایدِ» مذکور یک رابطۀ تکوینی لزومی است (لزوم در معنایی موسّع). صدور این قبیل باید و نبایدها مبتنی بر دیدگاه ما در مورد واقعیت‌های تکوینی (ویژگی‌های تکوینی آتش و پنبه) است. اکنون این نکته را در ما نحن فیه تطبیق می‌دهم. فرض کنید، «باید و نبایدهای هنجاریِ» فراوانی را از فقه استخراج کردیم و به عنوان مثال دانستیم که: «باید افراد جامعه اقامۀ صلاة کنند»، «باید معاملۀ به عدل داشته باشند»، «باید در تشییع جنازۀ برادر مومن خود شرکت کنند»، «باید ادای امانت کنند» و یا «نباید نسبت به برادر مومن خود بی‌تفاوت باشند» و .. . اکنون در بستر جامعه، چگونه می‌توانیم افراد را نسبت به التزام به متعلق باید و نبایدهای هنجاریِ فوق تحریک کنیم (قانع کنیم، راضی کنیم، وادار کنیم و هر لفظ دیگری را که تمایل دارید در این موضع قرار دهید). در این مقام، باید ویژگی‌های تکوینی انسان، کنش انسانی، کنش اجتماعی، سازوکار تاثر دستگاه ادراکی و تحریکی شخص، ساز وکارهای حاکم بر رفتار شخص در ارتباط با دیگران، نحوۀ تاثیر پدیده‌های طبیعی بر بدن انسان و به تبع بر کنش‌ها او و ... را لحاظ کنیم و این امور اساساً از دایرۀ مسائل هنجاری بیرون هستند و علوم حقیقی از جمله فلسفه عهده‌دار حلّ و فصل آن‌ها می‌باشند. به طور خلاصه، پس از بیان «وضع مطلوب» و شناخت «وضع موجود»، باید در صدد کشف مجوعه‌ای از «باید و نبایدهای توصیفی» جهت «تغییر اجتماعی» باشیم و مدلول این باید و نبایدها مطلقاً از دایرۀ امور هنجاری خارج هستند و ایکال به علوم حقیقیه شده‌اند. (3) عدم ملازمۀ میان «ناظر بودن فلسفه به امور تکوینی» و «ناظر نبودن آن به مسائل عینی اجتماع»: در پرتو نکتۀ فوق، روشن است که تنها شیوۀ تاثیرگذاری در ادارۀ امور اجتماعی صدور احکام هنجاری نیست، بلکه نحوۀ وصول به اهداف متوقف بر شناخت واقعیت‌های تکوینی، به خصوص واقعیت‌های تکوینی انسانی است. (4) تأثیر فلسفه در علوم تجربی: عجیب‌ترین نکته، برداشتِ «لااقتضاء بودن فلسفه نسبت به علوم» در کلام ایشان است. آقای جوادی، به تبع همۀ فیلسوفان مسلمان، بیان می‌کنند علوم تابع فلسفه هستند (تعبیر امام و امت) و تبعیت در بنیادی‌ترین سطح، یعنی سطح مبادی است. موضع‌گیری ما در مورد «علیت»، «ضرورت و انواع آن»، «ماده»، «جهان طبیعت» و بسیاری از مسائل دیگر، حتّی «خدا»، در شکل‌گیری چهرۀ کُلّی علمی که ترسیم می‌کنیم موثر است. و هذا غني عن البیان، یعرفه کُلّ من له إلمامٌ بالفلسفة الاسلامیة. (5) گزاره‌های هنجاری و حکمت عملی: در مورد گزاره‌های هنجاری نیز چند نکته وجود دارد: اولاً اعتباری بودن قضایای انشائیه، قول مورد قبول همۀ فیلسوفان اسلامی نیست (برای مثال، دیدگاه عبدالرزاق لاهیجی در سرمایۀ ایمان و یا از آن روشن‌تر دیدگاه آیت الله مصباح یزدی در مورد مُفاد قضایای مشتمل بر وجوب را ملاحظه کنید)؛👇