در جنگ بینالملل اول، دو میهمان ناخوانده، از چپ و راست، به ایران ریختند. اوضاع ایران در آن تاریخ، خیلی متشنج بود. اصلا کشوری شده بود بیصاحب. از یک طرف روسها ریختند، تصاحب کردند؛ از یک طرف، دیگران. یک وضع عجیبی و مردم ایران، مضطرب، منقلب وهیچ تکیهگاهی نداشتند.
مرحوم میرزای نائینی، رحمه الله، از این پیشامد ناهنجار، به ساحت مقدس امیرالمؤمنین، و سایر ائمهی طاهرین شکایت زیادی میکرده است. مخصوصا، به پیشگاه مبارک امام زمان، علیه السلام، شکایتهای زیادی داشته:
یابن العسكري! ایران، این طور شده، مردم، بیسروسامان شدند و بیپناه شدند. نظم نیست، امنیت نیست. چنین و چنان،
به حضرت عرض میکرده است. میرزای نائینی به مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی، شاگردش، فرموده بودند و ایشان به بنده فرمودند و من برای شما، راوی دومم. استاد من برای من، راوی اول است. دوتا راوی بیشتر نیست … یک واسطه میخورد؛ آن هم مردی صالح و متقی که به من-که محرم سرش بودم-گفته است. فرمود:
مکاشفه و دیوار کج
میرزای نائینی گفت: من، خیلی به حضرت حجت نالیدم. یکروز، همین طوری که متوسل شده بودم، بر من مکاشفهای شد. حضرت را زیارت کردم. دیدم، حضرت ایستادهاند. یک دیوار مرتفعی، سر به آسمان کشیده است. دیدم که حضرت این طوری کرده است، با این انگشت، به من اشاره کرد که نگاه کن!
من نگاه کردم، دیدم یک دیواری است [مرتفع] و این دیوار کج شده… و عنقریب است که میافتد! به یک مویی بند است… در قاعده، دیوار نیم متر کج است؛ در رأس، دیوار، سه متر کج است… و با آن انگشتشان هم به من اشاره میکردند که: نگاه کن!
نگاه کردم، دیدم انگشت حضرت هم به طرف دیوار است… .
فرمودند:
این دیوار، ایران است. کج میشود؛ اما ما با انگشتمان نگهاش داشتهایم و نمیگذاریم خراب بشود. اینجا، شیعهخانهی ماست. کج میشود؛ اما نمیگذاریم خراب شود!
این چیزی است که استاد من برایم نقل کرد، از زبان استاد خود، مرحوم آقا میرزا حسین نائینی، که اعلم علمای متأخر، همه، شاگرد اویند: آقای شاهرودی، آقای خویی، مرحوم آقای حکیم؛ همگی، شاگرد میرزای نائینی بودند؛ و آن هم سری است که به شاگرد خاصش میگوید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان_روحی_فداه
@alirezaashoorytalatory